چکیده: نوعی از از نشانه ها و ودایعی که مدعی وصایت – علاوه بر برخورداری از نشانه ها و ودایع رسول خدا(ص) – باید از آن برخوردار باشد، نشانه هایی است که از جانب خداوند متعال در اختیار وصی قرار داده میشود تا به وسیله آن، صدق و کذب گفتار مدّعی شناخته شود. این نشانه ها در خصوص تمامی اوصیاء پیامبر(ص) مشترک بوده و تمامی آنان از یک قانون تبعیت میکنند. البته ممکن است که در برخی موارد میزان استفاده ایشان از برخی ودایع و نشانه ها، به اقتضای زمان دارای شدت و ضعف بوده باشد. این نشانه ها به دو دسته تقسیم می گردد که عبارتند از: ۱- نشانه ها و ودایع شخصیّتی؛ ۲- نشانه ها و ودایع برون شخصیّتی. در این مقاله نشانه های مورد نظر تحلیل و با ادعا های احمد البصری انطباق داده می شود تا «سیه روی شود هرکه در او غش باشد».
-
ودایع و نشانه های الهی برای اثبات وصایت
-
نشانه ها و ودایع شخصیتی
-
۱٫ تکلم به تمامی زبان ها و لهجه ها
-
۲٫ توان ارتباط با تمامی موجودات
-
-
نشانه ها و ودایع برون شخصیتی
-
۱٫ علـم
-
۲٫ معـجزه
-
احمد الحسن و نشانه ها و ودایع خداوند متعال
نوعی از از نشانه ها و ودایعی که مدعی وصایت باید از آن برخوردار باشد، نشانه هایی است که از جانب خداوند متعال در اختیار وصی قرار داده میشود تا به وسیله آن، صدق گفتار صادق از کذب گفتار کاذب باز شناخته شود. اوصیاء پیامبر(صل الله علیه و آله) علاوه بر برخورداری از نشانه ها و ودایع رسول خدا(صل الله علیه و آله) باید از نشانه ها و ودایع خداوند متعال نیز برخوردار باشند. این نشانه ها در خصوص تمامی اوصیاء پیامبر(صل الله علیه و آله) مشترک بوده و تمامی آنان از یک قانون تبعیت میکنند. البته ممکن است که در برخی موارد میزان استفاده ایشان از برخی ودایع و نشانه ها، به اقتضای زمان دارای شدت و ضعف بوده باشد. این نشانه ها به دو دسته تقسیم می گردد که عبارتند از:
نشانه ها و ودایع شخصیتی
بر اساس روایات معصومین(علیهم السلام)، برخی از نشانه ها، ناظر بر شخصیت اوصیاء(علیهم السلام) بوده و شناخت ایشان از طریق شاخصه های موجود محقق می گردد که عبارتند از:
۱٫ تکلم به تمامی زبان ها و لهجه ها
مهمترین شاخصه اوصیاء رسول خدا(صل الله علیه و آله) توانایی بر صحبت کردن به تمامی زبانهای دنیا و گویشهای محلی است. چنانچه در روایات به دو عبارت «لسان و لغة» تأکید شده که به معنای گویش محلی و زبان میباشند.
«حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ الْعَبْسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا کَثِیرُ بْنُ عَیَّاشٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ(علیه السلام) بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ «بِخِصَالٍ… وَ یُکَلِّمَ النَّاسَ بِکُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَةٍ»(۱)؛ (از امام باقر(علیه السلام) پرسیدم، با چه چیزی امام شناخته میشود؟ فرمود به چند خصلت… اینکه با مردم به تمامی لهجه ها و زبان ها صحبت کند).
به عنوان مثال امام(علیه السلام) باید بتواند به زبان آذری با ۷۳ گویش محلی آن در دنیا صحبت کند، بطوری که هر کدام از صاحبان لهجه با شنیدن صدای امام(علیه السلام)، تصور کند که با هم زبان و هم لهج های خودش صحبت می کند. لذا در روایات آمده به این مساله تصریح شده است که به چند نمونه اشاره می گردد:
روایت اول:
أبو بصیر می گوید: به أبو الحسن(علیه السلام) گفتم: قربانت شوم، امام به چه دلیل شناخته مى شود؟ در جواب فرمود: «به چند خصلت:… با مردم جهان به هر زبانى مى تواند سخن کند. سپس فرمود: اى ابا محمد! من پیش از اینکه تو از جاى خود برخیزى، یک نشانه اى به تو مىنمایم. دیرى نگذشت که مردى از اهل خراسان وارد مجلسِ ما شد و آن خراسانى به زبان عربى با آن حضرت سخن گفت ولى أبوالحسن(علیه السلام) به فارسى جوابش را داد، آن خراسانى گفت: قربانت شوم، بخدا مانع من از اینکه به زبان فارسى با شما سخن گویم این بود که شما زبان فارسى را ندانید. فرمود: سبحان اللَّه! اگر من نتوانم جواب تو را اینگونه بگویم، چه فضیلتى بر تو دارم؟».(۲)
روایت دوم:
ابن فرقد مىگوید: من نزد امام صادق(علیه السلام) بودم، غلامى غیرعرب پیامى آورد که آن را ناهنجار ادا مىکرد و نمى توانست درست تعبیر کند، به گونه اى که پنداشتم او واژه ها را آشکار نمى سازد. حضرت به او فرمود: چون عربى را نیک نمىدانى به هر زبانى که مى خواهى سخن بگو. من زبان آذری را مىدانم، او به آذری سخن گفت و امام(علیه السلام) هم پاسخش را دادند. وى شگفت زده رفت».(۳)
روایت سوم:
امام صادق(علیهم السلام) فرمودند: هنگامى که امیر مؤمنان(علیه السلام) به سوى نهروانیان مىرفت، در محله «قَطُفتا» فرود آمد. مردم ناحیه «بادَرویا» نزد وى آمدند و از سنگینى مالیات خود، شکایت کردند و به زبان نبطى به آن حضرت گفتند که همسایگانى دارند که زمین هایشان بیشتر و مالیات شان کمتر است. امام(علیه السلام) به زبان نَبْطى پاسخ داد: «وغرزطا من عودیا»؛ (بسا رجزى کوتاه که بهتر از رجز بلند است).(۴)
۲٫ توان ارتباط با تمامی موجودات
یکی دیگر از نشانه ها شخصیتی اوصیاء پیامبراکرم(صل الله علیه و آله)، ارتباط با تمامی موجودات، از جمله قدرت سخن گفتن با آنان و همچنین کرنش حیوانات اهلی و درنده در برابر آن حضرات است.
وَ رَوَى الْحَسَنُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ(علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ… ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ، إِنَّ الْإِمَامَ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ کَلَامُ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، وَ لَا طَیْرٍ، وَ لَا بَهِیمَةٍ، وَ لَا شَیْءٍ فِیهِ رُوحٌ، بِهَذَا یُعْرَفُ الْإِمَامُ، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ هَذِهِ الْخِصَالُ، فَلَیْسَ بِإِمَامٍ»(۵)؛ (سپس امام رضا(علیه السلام) به من فرمود: اى ابا محمد! به راستى سخن هیچ کس بر امام نهان نیست، نه گفتار پرنده و جانداران و نه هیچ زنده اى که روح دارد، هر که این خصال را ندارد امام نیست).
همچنین درباره اطاعت درندگان آمده است:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سُلِّمَ أَبُو مُحَمَّدٍ(علیه السلام) إِلَى نِحْرِیرٍ فَکَانَ یُضَیِّقُ عَلَیْهِ وَ یُؤْذِیهِ قَالَ فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ وَیْلَکَ اتَّقِ اللَّهَ لَا تَدْرِی مَنْ فِی مَنْزِلِکَ وَ عَرَّفَتْهُ صَلَاحَهُ وَ قَالَتْ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ مِنْهُ فَقَالَ لَأَرْمِیَنَّهُ بَیْنَ السِّبَاعِ ثُمَّ فَعَلَ ذَلِکَ بِهِ فَرُئِیَ(علیه السلام) قَائِماً یُصَلِّی وَ هِیَ حَوْلَهُ»(۶)؛ (امام عسکرى(علیه السلام) را به نحریر [خادم پرستار باغ وحش و سگچران خلیفه] واگذار کردند و او به آن حضرت سخت مى گرفت و ایشان را آزار مى کرد. زن نحریر به او گفت: واى بر تو از خدا بپرهیز، نمىدانى در خانه تو کیست؟ و صلاح و مقام آن حضرت را به او گوشزد کرد و گفت: من مى ترسم بر تو از طرف او. در پاسخ زنش گفت: من او را میان درنده ها مى اندازم، و سپس همین کار را کرد و دید آن حضرت در میان آنها ایستاده نماز مىخواند و آن درنده ها در گرد او هستند).
در روایتی دیگر آمده است که فردی ادعای آن را داشت که همانا حضرت زینب(سلام الله علیها) بوده و رجعت کرده است. متوکل پس از بحث و جستجو به سراغ امام هادی(علیه السلام) فرستاد تا چاره ای بیاندیشد. امام(علیه السلام) فرمود: او را به داخل قفس درندگان بیاندازید، زیرا گوشت فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) بر آنان حرام است و اگر او همان زینب(سلام الله علیها) باشد زنده خواهد ماند. آن زن پس از آنکه دستور امام را درباره ورود به قفس درندگان نپذیرفت، متوکل به امام(علیه السلام) عرض کرد: چرا خودت داخل قفس نمیروی، امام(علیه السلام) این کار را انجام داد و به داخل قفس رفته و پس از کرنش شیرها، در گوش های از قفس نماز خواند و فرمود: هر کسی که گمان میکند از فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) است در داخل این قفس بنشیند.(۷)
علاوه بر این دو مورد، نشانه ها شخصیتی متعددی برای شناخت اوصیاء(علیهم السلام) شمارش شده است که در این مجال مورد بررسی قرار نمی گیرد.(۸)
نکته قابل توجه اینکه؛ احمد بصری با استناد نادرست به آیه «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَیّ أَنَّما إلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ».(۹) سعی در پایین آوردن قدرتهای الهی اوصیاء(علیهم السلام) دارد،(۱۰) تا از این رهگذر بتواند آنان را در سطح انسان های عادی جلوه داده و خود را در مرتبه حضرات معصومین(علیهم السلام) قرار دهد. این در حالی است که:
اولاً مراد این آیه، خلع قدرت های الهی از پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) نبوده؛ بلکه آیه مذکور در مقام پاسخ به آیه قبل است که می فرماید: «وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُون».(۱۱)؛([آنها که از قرآن روی گردان شدند، گفتند:] دلهاى ما نسبت به آنچه ما را به آن دعوت مى کنى در پوششهایى قرار گرفته و در گوشهاى ما سنگینى است، و میان ما و تو [گویا] حجابى وجود دارد؛ پس تو کار خود را انجام بده و ما هم کار خود را انجام مى دهیم). لذا خداوند در آیه بعد فرمود: اى پیامبر به ایشان بگو من بشرى مانند شما هستم و جنس دیگرى مخالف جنس شما ندارم، تا بین من و شما حایل و حجابى باشد و یا سخنم به گوش شما نرسد و یا کلامم به دلهاى شما وارد نشود. تنها تفاوت من با شما این است که به من وحى مى شود.(۱۲)
بنابراین، خداوند متعال در آیه، هم جنس بودن پیامبر(صل الله علیه و آله) و انسان بودن ایشان را به کفار گوشزد کرده و از این طریق پاسخ آنان در آیه قبل را داده است که در آن مدعی شده بودند که حرف پیامبر(صل الله علیه و آله) را نمی فهمند! و این مرتبه از سخن منافاتی با سایر مقامات و قدرت های الهی آن حضرت ندارد.
ثانیاً در آیات متعددی از قرآن کریم، به قدرت های فوق بشری حجج الهی اشاره شده است که تمامی آنان مؤید آن است که اوصیاء(علیهم السلام) نیز به طریق اولی توان انجام امور خارق العاده و غیر عادی را دارند. به عنوان نمونه؛ داستان حضرت سلیمان در سوره نمل که سخنان مورچه و هدهد را متوجه میشود و با آنان سخن میگوید.(۱۳)
ثالثاً اگر احمد بصری در صدد آن است تا تمامی قدرت ها و نشانه ها و ودایع الهی را از اوصیاء خلع کند، با این حساب چه پاسخی برای طول عمر غیر عادی امام دوازدهم(علیه السلام) دارد؟ درحالی که میانگین عمر انسان ها بسیار کمتر از این مقدار بوده و چنین چیزی خارج از فهم و درک بشری است.
بنابراین، ائمه و اوصیاء(علیهم السلام) به جهت روشن شدن وجه تمایزشان با سایر انسانها، دارای قدرت ها و ودایع ویژهای هستند و این مطلب مورد تأیید قرآن کریم و روایات متواتر معصومین(علیهم السلام) می باشد.
نشانه ها و ودایع برون شخصیتی
برخی از نشانهها و ودایع الهی که در اختیار اوصیاء پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) قرار گرفته است به صورت عارضی و برون شخصیتی می باشند که به عنوان مهمترین شاخصه معرفت حجت در بُعد نشانه ها و ودایع خداوندی به حساب می آیند که عبارتند از:
۱٫ علـم
یکی از شاخصه های معرفت حجت(علیه السلام) همان علمی است که از جانب خداوند به خاندان نبوت(علیه السلام) عطا گردیده و اوصیاء پیامبر(صل الله علیه و آله) یکی پس از دیگری حامل و وارث آن علم می باشند. این علم دارای شاخصه هایی است که به واسطه آن، علم امام از علم غیر امام تشخیص داده می شود.
در تعبیر روایات معصومین(علیهم السلام) به سه شاخصه از علم امام اشاره شده است:
«وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیُ(رحمه الله علیه): کَتَبْتُ إِلَیْهِ أَسْأَلُهُ عَمَّا عِنْدَکَ مِنَ الْعُلُومِ، فَوَقَّعَ(علیه السلام) عِلْمُنَا عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ: مَاضٍ، وَ غَابِرٌ، وَ حَادِثٌ؛ أَمَّا الْمَاضِی فَتَفْسِیرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَوْقُوفٌ، وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ، وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا، وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا(صل الله علیه و آله)»(۱۴)؛ (علم ما اهل بیت(علیه السلام) بر سه نوع است: علم به گذشته و آینده و حادث. علم گذشته، تفسیر است و علم آینده، موقوف است و علم حادث، انداختن در قلوب، و زمزمه در گوش هاست. این بخش، بهترین علم ماست و بعد از پیامبر ما، رسول دیگرى نخواهد بود).
همچنین در روایتی از امام موسی کاظم(علیه السلام) آمده است:
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَةَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ عَلِیٍّ السَّائِیِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ مُوسَى(علیه السلام) قَالَ قَالَ: مَبْلَغُ عِلْمِنَا عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ مَاضٍ وَ غَابِرٍ وَ حَادِثٍ فَأَمَّا الْمَاضِی فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا»(۱۵)؛ (على سائى از امام موسى کاظم(علیه السلام) نقل می کند که ایشان فرمود: دانش ما از سه جهت است، گذشته، آینده و آنچه پدیدار مىشود، اما راجع به گذشته براى ما تفسیر شده و اما راجع به آینده نوشته شده و اما آنچه پدید گردد گاهى در دل افتد و گاهى در گوش اثر کند، و این بهترین دانش ما است و در عین حال بعد از پیغمبر ما پیغمبرى نیست.
مرحوم مجلسى(رحمه الله علیه) در کتاب مرآه العقول، در تفسیر این سه نوع علم مىفرماید:
علم «ماضى» یعنى علمى که پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) براى اهل بیت(علیهم السلام) تفسیر کرده اند که شامل علومى از وقایع گذشته درباره انبیاء و امّت هاى پیشین، و حوادثى که براى آنان اتّفاق افتاده و خبر از شروع امور و عوالم است.
مراد از علم «غابر»، علومى است که به امور آینده تعلّق مى گیرد. لذا مراد از غابر، خبرهاى حتمى است که مربوط به آینده جهان بوده و مختصّ به اهل بیت(علیهم السلام) است. بدین سبب ائمه(علیهم السلام) از آن به «موقوف» به معنای؛ مخصوص تعبیر کرده اند.
مراد از علم «حادث»، علمى است، که با تجدد احوال موجودات، تجدّد پیدا کرده و تفصیل مجملات است. توضیح اینکه این علم با دو روش بدون واسطه، یعنی «قذف فی القلوب» و روش با واسطه، یعنی؛ «نقر فی الاسماع» به ائمه معصومین(علیه السلام) الهام می شود. لذا از آن جا که ادعاى الهام الهى، ممکن است انسان را به توهّم نبوّت بیندازد، حضرت(علیه السلام) در پایان به این نکته اشاره دارد که پس از پیامبر ما، پیامبرى نخواهد آمد.(۱۶)
در روایتی دیگر از امام صادق(ع) نیز به مضمون این سه شاخصه اشاره شده است:
«عَنْ سَیْفٍ التَّمَّارِ قَالَ: کُنَّا مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) جَمَاعَةً مِنَ الشِّیعَةِ فِی الْحِجْرِ فَقَالَ… لَوْ کُنْتُ بَیْنَ مُوسَى وَ الْخَضِرِ لَأَخْبَرْتُهُمَا أَنِّی أَعْلَمُ مِنْهُمَا وَ لَأَنْبَأْتُهُمَا بِمَا لَیْسَ فِی أَیْدِیهِمَا لِأَنَّ مُوسَى وَ الْخَضِرَ(علیه السلام) أُعْطِیَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ لَمْ یُعْطَیَا عِلْمَ مَا یَکُونُ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ قَدْ وَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(صل الله علیه و آله) وِرَاثَةً»(۱۷)؛ (سیف تمار می گوید: جمعى از شیعه بودیم که در حجر[کنار خانه کعبه] خدمت امام صادق(علیه السلام) بودیم، آن حضرت فرمود: اگر من همراه موسى و خضر بودم به آنها مى گفتم که من از آن دو اعلم هستم و به آنها بدان چه در دست نداشتند خبر مى دادم، زیرا به موسى و خضر(علیه السلام) علم آنچه بوده داده شده بود و به آنها علم آنچه مى باشد و آن چه خواهد بود تا قیام ساعت نداده بودند و محققاً ما از رسول خدا آن را به خوبى ارث بردیم).
بر این اساس، مدعی وصایت بایستی از این سه نوع علم برخوردار بوده و بتواند مردم را از گذشته و حال و آینده باخبر سازد. این در حالی است که افرادی همچون احمد بصری از مسائل مربوط به حال ناتوان هستند تا چه رسد به گذشته و آینده!
ضمن اینکه؛ اگر بر فرض محال، وجود مهدیین پس از امام مهدی(علیه السلام) را پذیرفته و احمد بصری را اولین مهدی بدانیم، باز هم چیزی برای او در خصوص علم اوصیاء(علیهم السلام) ثابت نخواهد شد، زیرا این علم مختص به دوازده امام معصوم از اهل بیت(علیهم السلام) بوده و شامل تمامی فرزندان از نسل رسول خدا(صل الله علیه وآله) نمیباشد. لذا امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«ای یونس! اگر علم صحیح را میطلبی بدان که نزد ما أهل البیت وجود دارد. زیرا که آن علم به عنوان میراث به ما رسیده است، و به ما شرح حکمت و فصل خطاب عطا شده است. یونس می گوید: من گفتم: یابن رسول الله(علیه السلام)! آیا تمام آنانکه از اهل بیت هستند آن علم را ارث بردهاند همان طور که شما از علیّ و فاطمه به میراث بردهاید؟! حضرت فرمود: آنرا به ارث نمی برند مگر امامان دوازدهگانه! یونس می گوید: عرض کردم: یابن رسول الله! ایشان را برای من نام ببر! حضرت فرمود: اوّل ایشان علیّ بن أبیطالب است و پس از او حسن و حسین و پس از او علیّ بن الحسین و پس از او محمّد بن علیّ و پس از او من و پس از من موسی فرزندم و پس از موسی علیّ پسرش و پس از علیّ محمّد و پس از محمّد علیّ و پس از علیّ حسن و پس از حسن حجّت؛ خداوند ما را برگزیده است و تطهیر نموده است و به ما عنایت فرموده است آنچه را که به احدی از عالمیان نداده است».(۱۸)
بنابراین در بیان ائمه(علیهم السلام) یکی از راه های شناخت اوصیاء رسول الله(صل الله علیه و آله) علومی است که مختص به آنان بوده و شخصی غیر از ایشان از آن برخوردار نباشد. لذا درباره مؤلفه های این علم فرموده اند:
«أَنْ یُسْأَلَ فَیُجِیبَ»؛ (به محض اینکه از او سئوال شد جواب دهد). ( از گذشته و حال و آینده).
«أَنْ یُسْکَتَ عَنْهُ فَیَبْتَدِئَ»؛ (اگر سئوال کننده ساکت بود، بدون شنیدن سئوال به او پاسخ دهد).
«یُخْبِرَ النَّاسَ بِمَا یَکُونُ فِی غَدٍ»؛ (مردم را از حوادث آینده باخبر سازد).(۱۹)
«فَاسْأَلُوهُ عَنْ تِلْکَ الْعَظَائِم»(۲۰)،(۲۱)؛ (از او درباره اتفاقات مهم و بزرگ سئوال کنید و…).
نکته قابل توجه اینکه؛ چنانچه اتباع احمد بصری در پاسخ به این مؤلفه ها بگویند که کتب احمد بصری دربرگیرنده همه این مؤلفات است، گفته می شود:
اولاً هیچ دلیل و سندی مبنی بر نوشته شدن این کتاب ها و پرسش و پاسخ ها توسط احمد بصری وجود ندارد و طبق شهادت انصار احمد بصری در شاخه رایات سود، تمامی این کتابها نوشته شیوخ انصار مکتب می باشد.
ثانیاً بر اساس تقسیم بندی علم از دیدگاه ائمه معصومین(علیهم السلام) محتوای کتاب های منسوب به احمد بصری با تقسیمات مذکور هیچ مطابقتی نداشته و حتی یک کلمه درباره گذشته(گذشته ای که در کتب تاریخ نباشد)، حال و آینده نیامده است.
ثالثاً محتوای کتب منسوب به احمد بصری سرشار از تناقضات، مغالطات، اقتباسات، التقاطات و نکات غیر علمی است. در حالی که اگر علم او به منبع وحی متصل بود، نباید در آن اختلافی پیدا می شد.
۲٫ معـجزه
از جمله شاخصههای شناخت اوصیاء پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله)، برخورداری از معجزه است، لذا در مقام جهت تشخیص صحت ادعاء برای مردم و همچنین در مقام احتجاج با منکرین، معجزه در ردیف قانون معرفت اوصیاء(علیهم السلام) شمارش شده است. چنانچه در روایت آمده است:
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) قَالَ: عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ الْإِمَامِ… وَ یَکُونَ لَهُ الْمُعْجِزُ وَ الدَّلِیل…»(۲۲)؛ (امام صادق(علیه السلام) فرمود: برای امام ده صفت است… و برای او معجزه و دلیل است.
همچنین در خصوص فلسفه ارائه معجزه آمده است:
«الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَا یُعْطِیهَا إِلَّا أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ کَذِبِ الْکَاذِبِ»(۲۳)؛ (امام صادق(علیه السلام) فرمود: معجزه نشانهای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و فرستادگان و حجت های خود نمی دهد، تا به وسیله آن، راستگویی [مدّعیان ارتباط با خدا] از دروغگویی [مدّعیان دروغین] شناخته شود).
بنابراین امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در مقام احتجاج با مرد یهودی و اثبات صدق وصایتش، خود را دارای معجزه آشکار دانست و فرمود:
«إِنَّ لَنَا حُجَّةً هِیَ الْمُعْجِزَةُ الْبَاهِرَةُ ثُمَّ نَادَى جِمَالَ الْیَهُودِ یَا أَیَّتُهَا الْجِمَالُ اشْهَدِی لِمُحَمَّدٍ وَ لِوَصِیِّهِ فَتَبَادَرَ الْجِمَالُ صَدَقْتَ صَدَقْتَ یَا وَصِیَّ مُحَمَّدٍ وَ کَذَبَ هَؤُلَاءِ الْیَهُودُ فَقَالَ عَلِیٌّ(علیه السلام) هَؤُلَاءِ جِنْسٌ مِنَ الشُّهُودِ یَا ثِیَابَ الْیَهُودِ الَّتِی عَلَیْهِمْ اشْهَدِی لِمُحَمَّدٍ وَ لِوَصِیِّهِ فَنَطَقَتْ ثِیَابُهُمْ کُلُّهَا صَدَقْتَ صَدَقْتَ یَا عَلِیُّ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً وَ أَنَّکَ یَا عَلِیُّ وَصِیُّهُ حَقّاً»(۲۴)؛ (علی(علیه السلام) در احتجاج با مرد یهودی فرمود: همانا حجت ما همان معجزه نمایان است. سپس شتر مرد یهودی را مورد خطاب قرار داد و فرمود: ای شتر! به حقانیت محمد(صل الله علیه و آله) و وصیّ او شهادت بده. سپس شتر پیشی گرفت و گفت: تصدیق می کنم تو را، تصدیق می کنم تو را ای وصی محمد(صل الله علیه و آله).این مرد یهودی دروغ می گوید. علی(علیه السلام) فرمود: این از عالم غیب است. ای لباس مرد یهودی که برتن او هستی! به حقانیت محمد(صل الله علیه و آله) و وصیّ او شهادت بده. پس لباس او به سخن در آمد و گفت: تصدیق می کنم تو را، تصدیق می کنم تو را ای علی(علیه السلام). شهادت میدهم که حقیقتا محمد(صل الله علیه و آله) رسول خدا و تو حقیقتا وصی او هستی).
معجزه و امام مهدی(علیه السلام)
یکی از مهمترین قوانین شناخت امام مهدی(علیه السلام) معجزه است، لذا آنحضرت برای معرفی خود از انواع معجزات بهره جسته و از این رهگذر منکرین و مخالفین را مقهور خواهد ساخت. در روایات آمده است:
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أبِی نَصْرِ عَنْ حَمّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبدُ اللّهِ بْنِ أبیْ یَعْفور قَالَ: قَالَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) مَا مِنْ مُعْجِزَةٍ مِنْ مُعْجِزَاتِ الأنْبِیَاءِ وَ الأوْصِیَاءِ إلّا وَ یَظْهَرُ اللّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالىْ مِثْلَهَا فِیْ یَدِ قَائِمِنَا لإتْمَامِ الحُجَّةِ عَلَىْ الأعْدَاءِ»(۲۵)؛ (امام صادق(علیه السلام) فرمود: هیچ معجزهای از معجزات انبیاء الهی و اوصیاء پیامبر(صل الله علیه وآله) نیست مگر اینکه خداوند همانند آنان به دست قائم ما(علیه السلام) ظاهر می کند تا تمام حجتی بر دشمنان باشد).
بنابراین در روایات متعددی به معجزات امام مهدی(علیه السلام) اشاره شده است به عنوان نمونه به مواردی اشاره میگردد:
روایت اول:
«وَ لَا تَزُولُوا عَنْ صَاحِبِ الْأَمْرِ فتذقوا (فَتُذَمُّوا) غِبَّ أَفْعَالِکُمْ؛ أَلَا فَتَمَسَّکُوا مِنْ إِمَامِ الْهُدَى بِمُعْجِزَتِهِ، وَ خُذُوا مَنْ یَهْدِیکُمْ وَ لَا یُضِلُّکُمْ»(۲۶)؛ (امام علی(علیه السلام) فرمود: از صاحب این امر منحرف نشوید! چراکه دچار بد رفتاری خواهید شد. آگاه باشید! کسی که به اعجاز امام هدایتگر تمسک کند و هدایتش را دریابد، گمراه نمی شود).
روایت دوم:
«أَنَّ الْمَهْدِیَّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ )إنَّمَا یَفْتَحُهَا بِالتَّسْبِیحِ وَ التَّکْبِیرِ لِذِی الْجَلَالِ مِنْ غَیْرِ قِتَالٍ فَیَکُونُ ذَلِکَ مِنْ الْمَعَاجِزِ الْجَلِیلَةِ الْخَارِجَةُ عَنْ قُوتِ طَاقَةُ الْبَشَرِیَّةُ»(۲۷)؛ (امام صادق(علیه السلام) فرمود: همانا مهدی(علیه السلام) شهرها را با ذکر و تکبیر خدا و بدون کشتار فتح می کند، پس این همان معجزه آشکار و نمایان اوست که از توان و طاقت انسان ها خارج است).
روایت سوم:
سید حسنی در مواجهه با امام دوازدهم(علیه السلام) عرض خواهد کرد:
«هَلْ عِنْدَکَ آیَةٌ اَوْ مُعْجِزَةٌ اَوْ عَلَامَةٌ فَیَنْظُرُ الْمَهْدِیُّ إِلَى طَیْرٍ فِی الْهَوَاءِ فَیُومِی إلَیْهِ فَیَسْقُطُ فِی کَفِّهِ فَیَنْطِقُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ یَشْهَدُ لَهُ بِالْإِمَامَةِ»(۲۸)؛ (آیا دلیل یا معجزه یا نشانهای داری؟ امام(علیه السلام) به آسمان نگاه می کند و به پرندهای اشاره کرده و در دست ایشان می نشیند و به قدرت خداوند با حضرت سخن گفته و به امامت حضرت شهادت می دهد).
روایت چهارم:
سید حسنی باردیگر عرض خواهد کرد:
«فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ الْحَسَنِیُّ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اقْضِ مَا قَدْ رَأَیْتَهُ، وَ الَّذِی أَسْأَلُکَ أَنْ تَغْرِزَ هِرَاوَةَ رَسُولِ اللَّهِ(صل الله علیه و آله) فِی هَذَا الْحَجَرِ الصُّلْبِ ، وَ تَسْأَلَ اللَّهَ أَنْ یُنْبِتَهَا فِیهِ، وَ لَا یُرِیدُ بِذَلِکَ إِلَّا أَنْ یُرِیَ أَصْحَابَهُ فَضْلَ الْمَهْدِیِّ(علیه السلام) حَتَّى یُطِیعُوهُ وَ یُبَایِعُوهُ، فَیَأْخُذُ الْمَهْدِیُّ(علیه السلام) الْهِرَاوَةَ فَیَغْرِزُهَا فَتَنْبُتُ فَتَعْلُو وَ تُفْرِعُ وَ تُورِقُ حَتَّى تُظِلَّ عَسْکَرَ الْحَسَنِیِ وَ عَسْکَرَ الْمَهْدِیِّ(علیه السلام) فَیَقُولُ الْحَسَنِیُّ: اللَّهُ أَکْبَرُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مُدَّ یَدَکَ حَتَّى أُبَایِعَکَ، فَیُبَایِعُهُ الْحَسَنِیُّ وَ سَائِرُ عَسْکَرِهِ، إِلَّا أَرْبَعَةَ آلَافٍ مِنْ أَصْحَابِ الْمَصَاحِفِ وَ مُسُوحِ الشَّعْرِ الْمَعْرُوفُونَ بِالزَّیْدِیَّةِ- فَإِنَّهُمْ یَقُولُونَ: مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ عَظِیمٌ»(۲۹)؛ (در این هنگام حسنی میگوید: ای پسر رسول خدا(صل الله علیه و آله)! کاری انجام بده تا مشاهده شود. آنچه از شما میخواهیم این است که چوب دستی رسول خدا(صل الله علیه و آله) را به این سنگ سخت بزنید و از خدا بخواهید که در آن چیزی برویاند. البته سید حسنی این درخواست را به این علت انجام میدهد تا یارانش فضل امام مهدی(علیه السلام) را ببینند و از او اطعت کرده و بیعت کنند. آنگاه مهدى(علیه السلام) عصا را مىگیرد وآنرا بر بالاى سنگ سختى نصب مى کند و آن عصا فورا درخت بزرگى مىشود بطوریکه بر تمام لشکریان حاضر سایه مىافکند، در آنوقت سید حسنى مىگوید: الله اکبر، یابن رسول الله(صل الله علیه و آله) دست خود را دراز کنید تا با شما بیعت کنم، پس سید حسنى، وتمام لشکریان او با آن حضرت بیعت مى نمایند، مگر چهار هزار نفر که قرآنهائى در گردن دارند وعباهاى پشمینه پوشیده اند ومعروف به [زیدیه] مى باشند، که این عده از بیعت با حضرت امتناع مىورزند، و مى گویند: این کار جز یک سحر بزرگ چیز دیگرى نیست).
روایت پنجم:
«…وَ الْخَلَفُ مُحَمَّدٌ یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ عَلَى رَأْسِهِ غَمَامَةٌ بَیْضَاءُ تُظِلُّهُ مِنَ الشَّمْسِ، یُنَادِی بِلِسَانٍ فَصِیحٍ یُسْمِعُهُ الثَّقَلَیْنِ وَ الْخَافِقَیْنِ، وَ هُوَ الْمَهْدِیُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً»(۳۰)؛ (امام صادق(علیه السلام) میفرماید: و فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) م ح م د(علیه السلام) است که در آخر الزمان خروج می کند، بالای سر ایشان ابری سفید سایه افکنده و همواره با صدایی آشکارا، بطوری که کم شنوایان نیز بشنوند ندا می دهد؛ او مهدی آن محمد(صل الله علیه و آله) است که زمین را از عدل و داد پُر میکند بعد از آن که از ستم پر شده است.
روایت ششم:
«اِذا ظَهَرَ الْقائِمُ(علیه السلام) ظَهَرَ بِرایةِ رَسول اللّهِ(صل الله علیه و آله) وَ خاتَمِ سُلَیمانَ وَ حَجَرِ مُوسی وَ عَصاهُ. ثُم یأمُرُ مُنادیهِ فَینادی اَلا لایحمِلُ رَجَلٌ مِنْکُم طَعاماً وَ لا شَراباً وَ لا عَلَفاً فَیقولُ اَصحابُهُ: اِنَّهُ یریدُ اَن یقْتُلَنا وَ یقْتُلَ دَوابَّنا مِنَ الجُوعِ وَ الْعَطَشِ فَیسیرُ وَ یسیرونَ مَعَهُ فَاَوَّلُ مَنْزِلٍ ینزِلُهُ یضْرِبُ الْحَجَرَ فَینْبَعُ مِنْهُ طَعامٌ وَ شَرابٌ وَ عَلَفٌ فَیاْکُلُونَ وَ یشْرَبونَ وَ دَوابُّهُمْ حَتی ینزِلُوا النَّجَفَ بِظَهْرِ الکُوفَةِ»(۳۱)؛ (امام باقر(علیه السلام) فرمود: هنگامی که قائم ظهور کند، با پرچم رسول خدا و انگشتر سلیمان و سنگ و عصای موسی ظهور خواهد کرد. سپس منادی او به فرمان آن حضرت ندا می دهد: فردی از شما غذا و آب و علف با خود حمل نکند. پس یارانش می گویند: او قصد دارد ما و چهارپایان ما را بر اثر گرسنگی و تشنگی هلاک کند. پس او حرکت میکند و آنها نیز با او حرکت می کنند. پس در اولین منزلی که آن حضرت فرود می آید، آن سنگ را [به زمین] می زند، پس غذا و آب و علف از آن بیرون می آید و یاران و حیوانات آنان از آن میخورند و مینوشند [وضع به همین منوال است] تا به نجف پشت کوفه می رسند).
نتیجه کلی اینکه؛ شناخت اوصیاء پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) مبتنی بر ارائه دو نوع نشانه ها و ودایع است که برخی از جانب پیامبر(صل الله علیه و آله) به عنوان نشانه اولیه و برخی دیگر از جانب خداوند متعال به عنوان نشانه ثانویه می باشد. هر کدام از این نشانه ها می تواند به عنوان شرط لازم بوده و مجموع آنها شرط کافی برای تشخیص وصی و جانشین رسول خدا(صل الله علیه و آله) به حساب می آیند.
ادعای معجزه توسط احمد بصری
با توجه به سُست بنیان بودن براهین و ادله احمد بصری، هیچگاه نوبت به درخواست اعجاز از وی نخواهد رسید، چرا که درخواست یا ارائه معجزه، پس از ارائه بیّنه و برهان قاطع می باشد و زمانی که اساس بیّنه و برهان مدعی مورد قبول نباشد، دیگر مجالی بر معجزه باقی نخواهد ماند. اما با این وجود، اعجاز ادعایی این فرد مورد بررسی و نقد قرار می گردد تا کذب این مدعی بیش از پیش برای همگان آشکار شود.
البته قبل از بیان معجزه ادعایی احمد بصری و نقد آن، شکلهای مختلف این ادعا دسته بندی می گردد:
۱- اگر گفته شود که اعجاز ویژه انبیاء و اوصیاء است و با این وجود نباید از احمد الحسن درخواست معجزه کرد، گفته میشود که این فرد بر اساس ادعای اصلی اش، خود را وصی رسول الله(صل الله علیه و آله) می داند و بایستی برای اثبات این ادعا معجزه بیاورد.
۲- اگر گفته شود که اعجاز ویژه انبیاء است، گفته میشود که احمد بصری خود ادعایی دو راز شأن کرده و آنچه به او ارتباط ندارد را ادعا نموده و علماء را به درخواست معجزه فراخوانده است.
۳- اگر گفته شود سنت سفراء و نواب بر ارائه کرامت بوده و آنان قادر بر ارائه معجزه نبوده اند، گفته میشود اولاً این خود احمد الحسن بوده است که با عنوان و ادعای نیابت امام(علیه السلام) اعلام معجزه کرده است و ایراد مسأله متوجه خود اوست و ثانیاً اگر سفراء قادر بر ابراز کرامت هستند، کرامت اثبات شده و علنی احمد بصری چیست؟
۴- اگر گفته شود احمد الحسن دارای معجزه است، گفته میشود که اعلام موضع قبر حضرت زهراء(سلام الله علیها) با ارکان معجزه منطبق نیست.
احمد الحسن بصری طی بیانیهای اعلام کرد:
«از تعدادی از علمائی که ریاست و زعامت طائفه شیعه را به عهده گرفتهاند، خواستم که از من معجزهای را، بنابر آن طریقهای که در جراید صادر شده از انصار امام مهدی(علیه السلام) ذکر کردم بخواهند، اما هیچ کس این کار را نکرد. به همین دلیل پدرم امام مهدی م ح م د بن الحسن العسکری(علیه السلام) به من دستور داد که چیزی که موضعم را نسبت به امام(علیه السلام) بیان کند نشان دهم(۳۲) و هم چنین این مسائل را تبیین کنم که من وصیّ او هستم و اولین پسر او هستم که حکومت می کند و نیز اینکه باغی از باغهای بهشت هستم که رسول خدا (صل الله علیه و آله) از آن خبر داده بود… و اولین معجزهای که برای مسلمانان و برای تمام مردم – نه تنها مسلمانان، بلکه تمام مردم – اظهار می کنم، این است که من موضع قبر حضرت زهراء(سلام علیه و آلها) دختر حضرت محمّد(صل الله علیه و آله) را میدانم و این در حالی است که تمام مسلمانان اجماع(۳۳) بر این مسأله دارند که قبر حضرت زهراء(سلام الله علیها) مخفی و مغیّب است و هیچ کس جز حضرت مهدی(علیه السلام) از موضع آن اطلاع ندارد و تمامی مسلمانان عقیده دارند که قبر حضرت زهراء (سلام الله علیها) مخفی است».(۳۴)
با مطالعه و دقت نظر در متن بیانیه اعجاز احمد الحسن، نکاتی استخراج می گردد که برخی موارد اشاره می شود:
نکته اول: تاریخ نشانگر مدعیانی است که همانند احمد بصری، با این بیان که علمای عصر از من معجزه بخواهند، یا معجزهای همانند معجزه من بیاورند و… در صدد مطرح کردن خود بودهاند که همواره با هوشیاری علماء و فقهاء شیعه، دسیسه آنان ناکام مانده است. به عنوان نمونه؛ احمد قادیانی علماء را به هماوردی معجزه دعوت می کرده و گفت:
«فُرِضَتْ لِلْمُخَالِفِینَ صَلَّتُ عَشَرَةُ آلَافٍ إنْ یَأْتُوا کَمِثلِ الْإِعْجَازِ الْأَحْمَدِیِّ فِی عِشْرِینَ یَوْماً مِنْ غَیْرِ خِلَافٍ فَمَا بَارَزَ أَحَدٌ لِلْجَوَابِ»(۳۵)؛ (برای مخالفین خود ده هزار سکه در نظر گرفتم تا در صورتی که همانند معجزه احمدی را تا بیست روز آینده بیاورند، به عنوان پاداش پرداخت کنم، اما هیچ جوابی از آنان دریافت نکردم).
جالب اینکه وی پس از نا امیدی از پاسخ علماء، اعلام کرد:
«معجزه من این است که همه جا را طاعون فرا خواهد گرفت، اما من هیچگاه دچار مرض طاعون نمیشوم…».(۳۶)
جالب اینکه در تاریخ آمده است که وی با مرض طاعون به هلاکت رسید!
نکته دوم: چنانچه فقهای شیعه از وی درخواست معجزه اقتراحی نکرده اند، چه لزومی بر ارائه معجزه ابتدایی از سوی وی بوده است.
نکته سوم: به همان ضرورتی که در زمان دفن حضرت زهراء(سلام الله علیها) موضع قبر مخفی شد، الان نیز همان ضرورت به قوت خود باقی است. پس دلیلی ندارد که موضع شریف کشف سرّ شده و با وجود حاکمیت وهابیت تکفیری بر عربستان سعودی، موضع قبر فاش شود.
با حفظ نکات فوق، جهت بررسی و نقد معجزه ادعایی وی به نکاتی اشاره میگردد:
اولاً؛ این اعلام موضع، یک خبر است و جمله خبریه احتمال صدق و کذب دارد، پس چگونه و از کجای این جمله خبریه میتوان بر مردم اقامه حجت کرد، در حالیکه شأنیت معجزه، جداسازی صادق از کاذب است!
ثانیاً؛ معجزه باید کار خارق العادهای باشد که در توان دیگری نباشد، در حالیکه بیان چنین سخنان بی اساسی در توان همگان است.
ثالثاً؛ معجزه باید عوام فهم، خواص پذیر، آشکار و رسا باشد. لذا وقتی که ادعای احمد الحسن، بدور از شفافیت بوده و سرشار از ابهام است، چگونه ممکن است عوام و خواص مردم آن را بپذیرند، در حالیکه اثبات صدق ادعای او تنها با ارتکاب به حرام و نبش قبر است! (نعوذ بالله).
مقالات مرتبط:
احمد الحسن و قانون معرفت حجتهای الهی
ودایع و نشانه های رسول خدا(ص) بر اثبات وصایت، بخش اوّل (نقد ادعاهای احمد الحسن)
ودایع و نشانه های رسول خدا(ص) بر اثبات وصایت، بخش دوّم (نقد ادعاهای احمد الحسن)
منبع:
کتاب درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن بصری، علی محمّدی هوشیار، انتشارات تولی، قم، ۱۳۹۶ش، ص ۹۵-۱۱۶٫
پی نوشت:
پی نوشت: