علّت بلند کردن دست ها به سوی آسمان، در دعا؟!

پرسش : چرا هنگام دعا دست ها را به سوی آسمان بلند می کنیم؟ مگر خداوند در آسمان است؟!

پاسخ اجمالی:

طبق روایات اسلامی، بندگان باید هنگام دعا دستها را به سوى آسمان بلند کنند؛ چرا كه معدن «رزق» آنجا است و باید روزی را از محلّش طلب کرد.
همچنین این عمل، نوعی اظهار نخضوع و تذلّل» در پيشگاه خداوند است.
البته اگر این عمل به پندار اینکه خداوند در آسمان جا و مکانی دارد انجام شود، نه تنها ارزشی ندارد بلکه عملی جاهلانه است.

پاسخ تفصیلی:

غالباً این سوال براى توده مردم مطرح است که در عین این که خداوند مکان و محلى ندارد، چرا هنگام دعا کردن چشم به آسمان مى دوزیم؟ و دست به سوى آسمان بلند مى کنیم؟ مگر العیاذ باللَّه خداوند در آسمان ها است؟
این سوال را در عصر ائمه هدى(علیهم السلام) نیز مطرح کردند، از جمله مى خوانیم که «هشام بن حکم» مى گوید: زندیقى خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد و از آیه «الرّحمنُ عَلَى الْعَرشِ اسْتَوى»(۱)‏ سوال کرد.
امام(علیه السلام) ضمن توضیحى فرمود: «خداوند متعال، نیاز به هیچ مکانى و هیچ مخلوقى ندارد؛ بلکه تمام خلق محتاج او هستند».
سوال کننده عرض کرد: پس تفاوتى ندارد که (به هنگام دعا) دست به سوى آسمان بلند کنید یا به سوى زمین پائین آورید؟!
امام فرمود: «ذلِکَ فى عِلْمِهِ وَ احاطَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ سَواءٌ، وَ لکِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ امَرَ اوْلیائهَ وَ عِبادَهُ بِرَفْعِ ایْدِیْهِمْ الَى السَّماءِ نَحَو الْعَرْشِ، لِانَّهُ جَعَلَهُ مَعْدِنَ الرِّزْقِ، فَثَبَّتْنا ما ثَبَّتَهُ الْقُرْآنُ وَ الْاخْبارُ عَنِ الرَّسُوْلِ صلى الله علیه و آله حِیْنَ قالَ: ارْفَعُوا ایْدِیَکُمْ الَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ هذا یَجْمَعُ عَلَیْهِ فِرَقُ الْامُّهِ کُلِّها»(۲)؛ (این موضوع، در علم و احاطه و قدرت خدا یکسان است [و هیچ تفاوتى نمى ‏کند]، ولى خداوند متعال دوستان و بندگانش را دستور داده که دست‏ هاى خود را به سوى آسمان، به طرف عرش بلند کنند؛ چرا که معدن رزق آنجا است. ما آنچه را قرآن و اخبار رسول خدا(صلى الله علیه و آله) اثبات کرده است، تثبیت مى‏ کنیم، آنجا که فرمود: دست ‏هاى خود را به سوى خداوند متعال بردارید، و این سخنى است که تمام امّت بر آن اتفاق نظر دارند).
در حدیث دیگرى از امیرالمومنین(علیه السلام) آمده است:
«اذا فَرِغَ احَدُکُمْ مِنْ الصَّلوهِ فَلْیَرْفَعْ یَدَیْهِ الَى السَّماءِ، وَ لِیَنصَبَّ فى الدُّعاء»؛ (هنگامى که یکى از شما نماز را پایان مى دهد دست به سوى آسمان بردارد و مشغول دعا شود).
مردى عرض کرد: اى امیرمومنان! مگر خداوند همه‏ جا نیست؟
فرمود: «آرى همه جا هست».
عرض کرد: پس چرا بندگان دست به آسمان بر مى ‏دارند؟
فرمود: «آیا (در قرآن) نخوانده اى: «وَ فى السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوْعَدُوْنَ»(۳)؛ (و روزىِ شما در آسمان است و نیز آنچه شما وعده داده مى شوید)؛ پس از کجا انسان روزى را بطلبد جز از محلّش، محل رزق و وعده الهى آسمان است».(۴)
مطابق این روایات چون غالب ارزاق انسان‏ها ـ مثل باران رحمت الهی ـ از آسمان است، آن به عنوان معدنى از برکات و ارزاق الهى معرّفى شده و به هنگام دعا به آن توجّه مى‏ شود.

ضمن اینکه دعا نوعی عبادت است که مى توان آن را تشبیه کرد به درخواست بینوایی فرودست از توانگری عزّتمند والامقام، آنجا که در مقابلش زانو زده و دستانش را بلند مى کند و نیازش را با خضوع و زارى طلب مى نماید.(۵)
بنابراین در بعضى از روایات، فلسفه دیگرى نیز براى این کار بیان شده است که اظهار خضوع و تذلّل در پیشگاه خداوند است.
در حدیثى از امام محمّد باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه‏ «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَّبِهمْ وَ ما یَتَضَرَّعُوْنَ‏»(۶)؛ (امّا آنان نه در برابر پروردگارشان تواضع کردند، و نه به درگاهش تضرّع مى کنند)، مى ‏خوانیم که فرمود: «استکانت» به معناى خضوع است و «تضرّع» به معناى بلند کردن دست ها و اظهار تذلّل در پیشگاه خداوند می باشد.(۷)
‏از پاره اى از اخبار نیز استفاده مى شود که این معنا منحصر به مسلمانان نیست، در سایر امم نیز بوده است؛ چنانکه مرحوم فیض کاشانى در محجه البیضاء حدیثى از مالک بن دینار نقل مى کند که بنى‏ اسرائیل گرفتار قحطى شده بودند. آنان بارها از شهر بیرون رفتند (و در بیایان دعا کردند و بجایى نرسید) خداوند به پیامبر آنها وحى فرستاد که به آنها بگو: «انَّکُمْ تَخْرُجُوْنَ الىَّ بِابْدانٍ نَجِسَهٍ، وَ تَرْفَعُونَ الىَّ اکُفاً قَدْ سَفَکْتُمْ بِهَا الدِّماءَ، وَ ملْاْتُمْ بُطُونَکُمْ مِنَ الْحَرامِ، الآنَ قَدِ اشْتَدَّ غَضَبِى عَلَیْکُمْ وَ لَنْ تَزْدادُوا مِنِّى الّا بُعْداً»(۸)؛ (شما با بدن ‏هاى ناپاک بیرون مى ‏آیید، و دست‏ هایى که با آن خون بى گناهان را ریخته اید به سوى من بلند می کنید، و شکم هاى خود را پر از حرام کرده اید ـ با این حال چگونه انتظار اجابت دعا دارید ـ الآن غضب من بر شما شدید شده، و هرچه دعا کنید جز دورى از من‏ نتیجه اى نخواهید دید)!

در پایان لازم به ذکر است که کسى که مى پندارد خدا در آسمان است و دست به سوى او دراز مى کند، دست بلند کردن او ارزشى ندارد. همچنین است چشم دوختن به آسمان در هنگام دعا.
چنانکه امام صادق(علیه السلام) از پدران بزرگوار خود، نقل کرده است: «مَرَّ النَّبِیُّ(صلى الله علیه و آله) عَلى رَجُلٍ وهُوَ رافِعٌ بَصَرَهُ الَى السَّماءِ یَدعو، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ(صلى الله علیه و آله): غُضَّ بَصَرَکَ؛ فَاِنَّکَ لَن تَراهُ … ومَرَّ النَّبِیُّ عَلى رَجُلٍ رافِعٍ یَدَیهِ الَى السَّماءِ وهُوَ یَدعو، فَقالَ رَسولُ اللّهِ(صلى الله علیه و آله): اُقصُر مِن یَدَیکَ؛ فَاِنَّکَ لَن تَنالَهُ»(۹)؛ (گذر پیامبر(صلى الله علیه و آله) بر مردى افتاد که هنگام دعا چشمش را به سوى آسمان دوخته بود. پیامبر خدا به وى فرمود: «چشمت را فرو بند که تو هرگز او را نمى بینى» … گذر پیامبر بر مردى افتاد که در حال دعا، دستانش را به سوى آسمان بلند کرده بود. پیامبر خدا فرمود: «دستانت را پایین بیاور که تو هرگز به او نمى رسى»).
در این دو روایت پیامبر(صلى الله علیه و آله) از چشم دوختن به آسمان (رفع البصر) یا بلند کردن دست ها (رفع الیدین)، با این اعتقاد که خدا در آسمان است، منع کرده و فرمودند: هرگز او را نمی بینی و به او نمی رسی؛ زیرا خداوند جسم نیست تا در آسمان باشد.
آیات قرآن بر مساله نفى جسمیّت و مکان و جهت از خدا صرار و تاکید نموده است که برای نمونه به برخی از آنها اشاره می کنیم:
۱٫ «لا تُدْرِکُهُ الْابْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الخَبِیرُ»(۱۰)؛ (چشمها او را نمى بینند؛ ولى او همه چشمها را مى بیند؛ و او بخشنده [نعمت ها] و با خبر از دقایق امور و آگاه [از همه چیز] است).
۲٫ «وَ لمّا جاءَ مُوْسى‏ لِمیْقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ ارِنِى انْظُرْ الَیْکَ قالَ لَنْ تَرانى»(۱۱)؛ (و هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم. گفت: هرگز مرا نخواهى دید).
۳٫ «و قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُوْنَ لِقائَنا لَوْلا انْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَهُ اوْ نَرَى رَبَّنا لَقِد اسْتَکْبَرُوا فى انْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً»(۱۲)؛ (و کسانى که ایمان به لقاى ما [و روز رستاخیز]، ندارند گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و یا پروردگارمان را با چشم نمى بینیم؟! آنها تکبّر ورزیدند و طغیان بزرگى کردند!).
در روایات نیز بر نفی جسمیّت و مکان از خداوند تاکید شده است، به عنوان مثال: امیرمومنان على(علیه السلام) در آغازخطبه اى چنین مى‏ فرماید: «لا یَشْغَلُهُ شَاْنٌ وَ لا یُغَیِّرُهُ زَمانٌ وَ لا یَحْویْهِ مَکانٌ، وَ لا یَصِفُهُ لِسانٌ»(۱۳)؛ (هیچ چیزى او را به خود مشغول نمى‏ دارد، و گذشت زمان در او دگرگونى ایجاد نمى ‏کند، هیچ مکانى او را در بر نمى ‏گیرد و هیچ زبانى را یاراى توصیفش نیست).
در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که فرمود: «خداوند توصیف به زمان و مکان و حرکت و انتقال و سکون نمى‏ شود ـ و ذات او از همه این امور مبرّا است ـ بلکه او خالق زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال است، خداوند بسیار برتر است از آنچه ظالمان و ستمگران در حق او مى‏ گویند».(۱۴)
و در حدیثی از امیرمومنان على(علیه السلام) در تفسیر صفت «صمد» چنین مى خوانیم: «تفسیر صمد این است که او نه اسم دارد و نه جسم، نه مثال و نه مانند، نه صورت و نه تمثال، نه حد و نه حدود، نه موضع و نه مکان، نه کیفیت و نه محل، نه اینجا و نه آنجا، نه پر بودن نه خلا، نه ایستادن و نه نشستن، نه سکون و نه حرکت، نه ظلمانى و نه نورانى، نه روحانى و نه نفسانى، جائى از او خالى نیست، و در عین حال هیچ جائى گنجایش او را ندارد، نه رنگ دارد، نه بر قلب کسى خطور کرده، و نه بوئى از او شنیده مى‏ شود، همه این امور نسبت به او منتفى است».(۱۵) ناگفته پیدا است که منظور از نفى اسم از خداوند نفى اسامى مخلوقات است.
این سخن را با حدیثى از امام کاظم(علیه السلام) پایان مى دهیم:
بعضى خدمت ایشان عرض کردند: گروهى عقیده دارند خداوند متعال ـ جسم است ـ به آسمان دنیا پائین مى آید!
امام(علیه السلام) فرمود: «خداوند فرود نمى ‏آید، و نیاز به آن ندارد، براى او دور و نزدیک یکسان است. او نیاز به هیچ چیز ندارد، بلکه همه محتاج به او هستند.
کسى که اینگونه نسبت‏ها را به خدا مى دهد براى او زیاده و نقصان قائل است، و هر موجودى که متحرک است نیاز به محرک دارد، کسى که این پندارها را درباره خدا داشته باشد هم خودش هلاک و گمراه شده، و هم دیگران را به هلاکت و گمراهى مى‏ افکند! بر حذر باشید از این‏که براى صفات او حدّى قائل شوید. نقصان و زیاده، تحریک و تحرّک، زوال و نزول، قیام و قعود، چرا که خداوند برتر از تمام این توصیفات و توهّمات است».(۱۶)

پی نوشت:

(۱). سوره طه، آیه ۵٫

(۲). توحید صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی، محقق/ مصحح: حسنی، هاشم، جامعه مدرسین، ایران، قم، ۱۳۹۸ ه ق، چاپ اول، ص ۲۴۸، باب ۳۶( باب الرد علی الثنویه و الزنادقه)، ح ۱٫

(۳). سوره ذاریات، آیه ۲۲٫

(۴). بحار الانوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ ه ق، چاپ دوم، ج ۹۰، ص ۳۰۸، ح ۷٫

(۵). المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، سید محمدحسین، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ ه ق، چاپ پنجم، ج ۲ ص ۳۸٫

(۶). سوره مومنون، آیه ۷۶٫

(۷). اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفاری، علی اکبر و آخوندی، محمد، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ه ق، چاپ چهارم، ج ۲، ص ۴۷۹، باب (الرغبه و الرجعته)، ح ۲٫

(۸). پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶ ه ش، ج ۴، ص: ۳۰۶؛ المجه البیضاء، فیض کاشانی، تصحیح: غفاری، علی اکبر، موسسه نشر اسلامی، ج ۲، ص ۲۹۸٫

(۹). توحید صدوق، همان، ص ۱۰۷، باب( ما جاء فی الرویه)، ح ۱٫

(۱۰). سوره انعام، آیه ۱۰۳٫

(۱۱). سوره اعراف، آیه ۱۴۳٫

(۱۲). سوره فرقان، آیه ۲۱٫

(۱۳). نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸٫

(۱۴). بحارالانوار، همان، ج ۳، ص ۳۰۹، ح ۱٫

(۱۵). همان، ص ۲۳۰، ح ۲۱٫

(۱۶). همان، ص ۳۱۱، ح ۵،  (با تلخیص).

جستجو