چکیده: مهمترین استناد احمد بصری، جهت اثبات حقانیت خود به عنوان فرزند و وصی حضرت امام مهدی(عج)، روایتی تحت عنوان «وصیت» حضرت رسول اکرم(ص) در کتاب «الغیبة» شیخ طوسی(ره) است. اولین بهره برداری احمد بصری، از یک مشابهت اسمی در پایان این روایت آغاز شده و از این رهگذر، خود را فرزند امام مهدی(عج) و سیزدهمین وصی حضرت رسول اکرم(ص) معرفی کرده است! مدعی بصری برای اثبات این که، او مصداق احمد در روایت مذکور است، به سه دلیل متمسّک شده است که در این مقاله مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرند.
اولین و مهمترین استناد احمد بصری، جهت اثبات حقانیت خود به عنوان فرزند و وصی حضرت امام مهدی(علیه السلام)، روایتی تحت عنوان وصیت حضرت رسول اکرم(صل الله علیه و آله) در کتاب الغیبة شیخ طوسی(رحمه الله علیه) است .
اولین بهره برداری احمد بصری، از یک مشابهت اسمی در پایان روایت موسوم به وصیت آغاز شده و از این رهگذر، خود را فرزند امام مهدی(علیه السلام) و سیزدهمین وصی حضرت رسول اکرم(صل الله علیه و آله) معرفی کرده است.
احمد بصری برای اثبات اینکه، او مصداق احمد مذکور در روایت موسوم به وصیت است به سه دلیل متمسک شده است که عبارتند از:
* * *
دلیل اول: احمد بصری می گوید:
«چون این وصیت، عاصم من الضلال(نگهدارنده از گمراهی) است، خداوند باید از آن محافظت کند و اجازه ندهد که مدعی دروغین به آن دست اندازی کند. چنانچه قرآن کریم میفرماید: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ»(۱)؛ (اگر پیامبر بعضی از سخنان را به افترا بر ما مى بست با قدرت او را فرو مىگرفتیم، سپس رگ دلش را پاره مىکردیم). همچنین امام صادق(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یَدَّعِیهِ غَیْرُ صَاحِبِهِ إِلَّا بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ.»(۲)؛ (کسی غیر از صاحبش ادعای این امر[امامت] را نمیکند، مگر آنکه خداوند عمرش را میبرّد! بر اساس این آیه و روایت، اهل باطل نمی توانند ادعایی را به ناروا به خداوند ببندند». براین اساس خداوند شخصاً از امر خود محافظت خواهد کرد).(۳)
در پاسخ به دلیل اول گفته می شود:
اولاً در هیچ بخشی از حدیث موسوم به وصیت، به «عاصم من الضلال» بودن آن اشارهای نشده است، لذا بر این اساس، پایه اول استدلال احمد بصری؛ یعنی استناد به «عاصم من الضلال» بودن آن حدیث، از بین می رود.
البته احمد بصری سعی بر این دارد تا کتابت این حدیث را ادامه ماجرای قرطاس بداند(۴) که پیامبر(صل الله علیه و آله) در آن فرمود: «ائْتُونِی بِدَوَاةٍ وَ کَتِفٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدی أَبَداً»(۵).
اما واقعیت این است که ارتباط دادن این روایت به حدیث قرطاس بدون وجه است. زیرا حدیث قرطاس مربوط به روز پنجشنبه(رزیة الخمیس) بوده و حال آنکه بنا بر شهادت حدیث موسوم به وصیت، این روایت در شبی که وفات پیامبر(صل الله علیه و آله) در آن محقق شد نوشته شده است.(۶) یعنی بین درخواست لوح و کتف در روز پنجشنبه با وفات پیامبر(صل الله علیه و آله) در روز دوشنبه که در آن وصیت نوشته شد، پنج روز فاصله است. لذا نمیتوان گفت؛ حدیثی که در هنگام وفات پیامبر(صل الله علیه و آله) نوشته شد، همان چیزی است که پیامبر(صل الله علیه و آله) در پنجشنبه میخواست بنویسد و آن فرد مانع آن شد!
نکته: بر اساس روایات، وفات پیامبر(صل الله علیه و آله) در نیمه روز دوشنبه(۷) اتفاق افتاده است و حال آنکه بر اساس حدیث موسوم به وصیت، وفات در شب محقق شده و همان شب نیز وصیت املاء گردیده است.
ثانیاً احمد بصری برای اثبات پایه دوم استدلال خود، به آیهای از قرآن کریم و روایتی از امام صادق(علیه السلام) متمسّک شده و می گوید: همانطور که قرآن کریم و روایات، رسولان و امامان دروغین را تهدید به مرگ کرده است، لذا هر کسی که خود را به دروغ صاحب این وصیت بداند، توسط خداوند کشته می شود تا وصیت به دست صاحب اصلی آن برسد.
پاسخ به پایه دوم استدلال احمد بصری در دو بخش ارائه می گردد:
الف. استناد به آیه قرآن کریم(۸):
در پاسخ به این قیاس مع الفارق، گفته می شود: ایـن آیات مختص مدعی حقیقی نبوت، یعنی پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) بوده و تهدیدى به ایشان است. بر فرضى که آن جناب سخنى را که از خدا نیست به خـدا نـسـبت دهد و چگونه ممکن است این فرض تحقق یابد، با اینکه او فرستاده اى است از ناحیه خدا و خداى تعالى او را به نبوت گرامى داشته و به رسالت خود برگزیده؟!
پس آیات مورد بحث، در معناى آیه زیر است که مى فرماید: «وَلَوْلَا أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا إِذًا لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا»(۹)؛ (و اگر ما تو را ثابت قدم نمى ساختیم [و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى]، نزدیک بود اندکى به آنان تمایل پیدا کنى). و نیز در معناى آیه زیر که بعد از ذکر نعمت هاى بزرگى که به انبیائش داده مىفرماید: «… وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ»(۱۰)؛ (… و اگر [انبیاء] مشرک شوند، آنچه [از اعمال نیک] انجام داده اند، نابود مى گردد).
پـس دیگر ایراد نشود که مقتضاى آیات این است که هر کس به دروغ ادعاى نبوت کند و سـخنانى به خدا نسبت دهد خدا او را هلاک مىکند و در دنیا به شدیدترین عقاب گرفتار مـى سـازد و این با آنچه در خارج مى بینیم منافات دارد، زیرا چه بسیار کسانى که به دروغ ادعاى نبوت کردند و به چنین عقابى هم مبتلا نشدند!
نـادرسـتـى ایـن ایـراد بـدیـن جـهـت اسـت کـه تـهـدیـد در آیـه مـورد بـحـث مـتـوجـه شـخـص رسول صادق است، چنین رسولى که در ادعاى رسالتش صادق است، اگر چیزى به دروغ بـه خـدا نـسـبـت دهـد خـدا بـا او چنین معامله اى مى کند، نه تهدید به مطلق مدعیان نبوت، و مفتریان بر خدا در ادعاى نبوت و در خبر دادن از ناحیه خداى تعالى.(۱۱)
ب. استناد به روایت امام صادق(علیه السلام)(۱۲):
در پاسخ به این استناد گفته می شود:
اولاً؛ عبارت «بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ» لزوماً به معنای کشته شدن نبوده و در ترجمه این عبارت چند احتمال وجود دارد:
۱٫ اینکه آن را به معنای بریده شدن نسل و نداشتن فرزندی که ادامه دهنده راه پدر باشد دانست کما اینکه مشرکان درباره پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) این معنا را اراده کرده و گفتند: «إِنَّ مُحَمَّداً قَدْ صَارَ أَبْتَرَ لَا عَقِبَ لَه».(۱۳)
۲٫ یا اینکه آن را به معنای بریده شدن از ایمان و خیر در زندگی دنیوی بدانیم که خداوند در پاسخ مشرکان فرمود: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ؛ یَعْنِی أَبْتَرَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ مِنْ کُلِّ خَیْر».(۱۴) که در هر دو صورت عبارت به معنای قتل نفس و کشته شدن توسط خداوند نمی باشد.
۳٫ اینکه عبارت «بترالله» به معنای هلاکت و مرگ از سوی خدا بوده باشد. البته از ظاهر روایت، دلالتی بر تعجیل یا مهلت برای مرگ ندارد، مگر اینکه قرینه ای بر ترجیح یکی از دو صورت دلالت کرده باشد.
ثانیاً؛ این عبارت نه تنها درباره مدعی امامت، بلکه درباره کسانی که راه خیر را بر دیگران می بندد نیز استفاده شده است و حال آنکه قانونی به نام کشته شدن مسدود کنندگان راه خیر توسط خداوند وجود ندارد. چنانچه امام باقر(علیه السلام) فرمود: «مَنْ سَدَّ طَرِیقاً بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ».(۱۵)
ثالثاً؛ این روایت در خصوص امر امامت بوده و هیچ ارتباطی به ادعای وصیت، سفارت، یمانیت و سایر ادعاهای احمد بصری ندارد چرا که در این صورت بایستی در متن روایت به وصیت اشاره می شد و مدعای وصیت را مورد خطاب قرار می داد.
رابعاً؛ با چه استنادی میتوان ثابت کرد که احمد بصری پس از ادعای سفارت و وصایت به هلاکت نرسیده و هنوز زنده است؟ این درحالی است که تاکنون هیچ نشانه های مبنی بر حیات وی ارائه نشده و همین مسأله مستمسک انصار پرچم قرار گرفته است.
خامساً؛ در طول تاریخ بسیاری از مدعیان دروغین وصایت و امامت دیده شده است که هرکدام دارای عمر طولانی بوده و به محض ادعا به هلاکت نرسیده اند. به عنوان نمونه:
۱٫ در عصر حاضر، فردی به نام «عبدالله هاشم»، مستند ساز معروف و یکی از بزرگان انصار پرچم، با استناد به حدیث وصیت شیخ طوسی(رحمه الله علیه)، به صورت صریح ادعای وصایت کرده و خود را مهدی دومِ بعد از احمد بصری معرفی نموده است. این در حالی است که انصار مکتب او را کذاب دانسته و تاکنون به هلاکت نرسیده است.
۲٫ ملا عرشی کاشانی در سال(۸۵۰ هـ ق) ادعای مهدویت کرده و در سال(۸۸۰ هـ ق) کشته شد. در بعضی از مجامع نوشته اند که جسد او را پس از کشته شدن سوزانیدند. یعنی ۳۰ سال ادعای امامت!!
۳٫ در سال(۸۴۰ هـ ق) رئیس فرقه مشعشعیه (سید محمد مشعشع) که به تأسیس حکومت مشعشعین موفق شده بود به طریق مکاشفه مدعی مهدویت شد. وی در سال(۸۷۰ هـ ق) به هلاکت رسید. یعنی ۳۰ سال ادعای امامت!!!
۴٫ میرزا احمد قادیانی در سال (۱۸۳۹م) ادعای مهدویت کرده و در سال (۱۹۰۸) با مرض طاعوت به هلاکت رسید. یعنی ۵۷ سال ادعای امامت!!!
همه این موارد دلالت بر این دارند که لزوماً مدعی امر امامت توسط خداوند قتل نفس نشده و آنچه مشخص می باشد این است که، خداوند فرد مدعی را از دایره الطاف رحمانی خود خارج کرده و برای همیشه چشم و گوش و قلب او را ممهور می کند.
چنانچه قرآن کریم فرمود: «خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَرِهِمْ غِشَوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ».(۱۶)
بر این اساس پایه دوم استدلال احمد بصری و به تبع نتیجه استدلال او نیز ابطال می گردد.
دلیل دوم: احمد بصری می گوید:
«امام رضا(علیه السلام) بعد از بیان نص از تورات و انجیل بر نام رسول اکرم حضرت محمد(صل الله علیه و آله) جاثلیق گفت: «ولی در نزد ما اثبات نشد که این محمد، همان محمد است و بر ما صحیح نیست که اقرار به نبوت او کنیم و ما شک داریم که محمد شما باشد… امام رضا(علیه السلام) فرمودند: با شک، احتجاج کردید. آیا خداوند قبل و بعد از آدم تا به امروز، پیامبری که نامش محمد باشد را مبعوث نمود؟ و آیا نام او را در بعضی از کتب که بر تمام انبیاء نازل کرد غیر از محمد یافتید؟» آنها از جواب دادن بازماندند.(۱۷) آیا تاکنون کسی قبل از من به این روایت احتجاج کرده است که نامش احمد باشد و خود را فرزند امام دوازدهم بداند؟».(۱۸)
در پاسخ به این استدلال گفته می شود:
اولاً؛ امام رضا(علیه السلام) در مقام مناظره و در پی پاسخ نقضی به جاثلیق بوده است.(۱۹) لذا این پاسخ نمی تواند به عنوان ملاک و میزان برای پاسخ به سئوالات مشابه باشد و حال آنکه ما به دنبال پاسخ حَلّی از احمد بصری هستیم که تاکنون جوابی نداشته است.
ثانیاً؛ توصیفات پیامبراکرم(صل الله علیه و آله) در کتب آسمانی تا حدی بیان شده است که حتی علمای یهود و مسیح ایشان را به درستی می شناختند. بطوری که هیچ شکی در حقانیت پیامبر آخرالزمان نداشته و حتی از زمان و محل تولد آن حضرت اطلاعات دقیقی در دست داشتند. لذا مقاومت جاثلیق به علت عناد با اسلام بوده و با حقیقت مسأله بیگانه نبوده است. مؤید این سخن، کلام وحی است که می فرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ»(۲۰)؛ (کسانى که به ایشان کتاب [آسمانى] دادهایم، همان گونه که پسران خود را مى شناسند، او [محمد] را مى شناسند و مسلماً گروهى از ایشان حقیقت را نهفته مى دارند و خودشان [هم] مى دانند).
با حفظ این نکته، هیچ نشانی از حقانیت احمد بصری در روایات شیعی وجود نداشته و حتی در برخی از موارد، روایاتی حاکی از دجل و فریبکاری فردی از بصره در دست می باشد.(۲۱) مضاف بر آن، وجود اولیه وی با روایتی ضعیف و غیر قابل اعتماد ظهور کرده و حتی علماء اسلام را در مورد خود به مرحله ظن نرسانده است.
ثالثا؛ هیچگاه نمی توان به صرف انطباق نام یک مدعی با اسامی ذکر شده در روایات به حقانیت مدعی پیبرد. چراکه برای اثبات حقانیت وی در مسأله مهمی همچون امامت و سفارت، نیاز به دلائل و براهین قطعی است. چنانچه یزید بن أبی حازم می گوید: از کوفه بیرون آمدم و چون به مدینه رسیدم بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدم و بر او سلام کردم. پس آن حضرت از من پرسید: «آیا کسی با تو هم صحبت و همراه بود؟ عرض کردم بله. فرمود: آیا بایکدیگر سخن هم گفتید؟ عرض کردم بله. مردی از مغیریه با من هم صحبت شد. حضرت فرمود چه می گفت؟ عرض کردم او می پنداشت که محمد بن عبدالله بن الحسن همان قائم است و دلیل بر آن این است که اسم او اسم پیامبر و اسم پدرش هم نام با پدر پیامبر(صل الله علیه و آله) است.
من در جواب به او گفتم اگر نام ها را ملاک می گیری، در فرزندان حسین نیز محمد بن عبدالله بن علی وجود دارد. پس به این مقام اولویت دارند. وی به من گفت همانا این فرزند کنیز است ولی این یکی فرزند زنی آزاد است.
پس امام صادق (علیه السلام) فرمود تو چه جوابی دادی؟ عرض کردم چیزی در اختیارم نبود که به او پاسخ گویم. آن حضرت فرمود: آیا نم یدانید که او(قائم) فرزند آن زن اسیر شده است؟».(۲۲)
دلیل سوم: احمد بصری می گوید:
«از هزار سال پیش این حدیث در کتاب های متعدد بوده است، اما خداوند آن را از هر مدعی باطلی حفظ کرده تا به آن استناد نکند و اینکه من اولین نفری هستم که به آن استناد می کنم دلیل بر حقانیتم است».(۲۳)
در پاسخ به این استدلال گفته میشود:
اولاً هر اول بودنی دلیل بر حقانیت نبوده و چه بسیار کسانی که جزو اولین ها و گمراه ترها بودهاند. کما اینکه در زیارت عاشورا اولین ظلم کننده به خاندان عصمت و طهارت را لعن کرده و می فرماید: «اللَّهُمَ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».(۲۴)
ثانیاً لازمه اثبات این ادعاء، استقراء تام(۲۵) از تاریخ است تا بدانیم که آیا در صدر اسلام تا کنون، کسانی بودهاند که به این روایت استناد نموده اند یا خیر. لذا صرف ادعا نمی تواند مثبت مُدعا باشد.
ثالثاً دو مورد از مدعیان دروغین مهدویت، پیش از احمد بصری به این روایت استناد کرده و خود را وصی سیزدهم دانسته اند، در تاریخ ثبت شده است که این دو مورد برای ابطال استدلال احمد بصری کفایت می کند که عبارتند از:
۱٫ در سال (۱۳۷۲ش)، یعنی۱۰ سال پیش از آغاز ادعای احمد بصری، فردی به نام «علی رضا پیغان»، در صفحه ۴۱ کتاب القائم، که اتفاقا برای اولین بار به روایت وصیت مذکور در کتاب شیخ طوسی(رحمه الله علیه) استناد کرده و خود را جانشین امام دوازدهم(علیه السلام) و مهدی اول معرفی کرد، اما این فرد ۱۵ سال پس از اعلام ادعای وصایت، در دی ماه سال (۱۳۸۷ش) در شهر مقدس قم اعدام گردید.
۲٫ پیش از سقوط صدام، عده ای از متصوفه با شعار زمینه سازی نظامی برای ظهور مهدی موعود(علیه السلام) برخاسته و خود را به مولی(ولی امر) منسوب کرده و مردم را برای یاری آن حضرت دعوت کردند. بلافاصله پس از سقوط رژیم بعث، با تشکیل قوای نظامی؛ به بخشی از بابل، کربلا، نجف و دیوانیة تسلط یافته و محافظت آن را به عهده گرفتند. آنان بر این باور بودند که فردی در بین آنان با نام «سید الممهّد الیمانی» است که فردی درستکار بوده و زعامت جریان را بر عهده دارد. یکی از مهمترین ادله حقانیت آنان، استناد به روایت وصیت در کتاب الغیبة طوسی(رحمه الله علیه) جهت اثبات فرزندی و وصایت و رسالت و مهدویت فردی به نام وی است(۲۶).
مقالات مرتبط:
ابهام زدایی از روایات مورد تمسّک جریان احمد الحسن درباره مصداق «احمد»
احمد الحسن و تمسک به حدیث وصیت نبوی (بررسی حدیث وصیت مذکور در الغیبه طوسی)
منبع:
کتاب درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن بصری، علی محمّدی هوشیار، انتشارات تولی، قم، ۱۳۹۶ش، ص ۱۶۷ - ۱۷۸٫
پی نوشت:
پی نوشت:
(۱). سوره حاقه،آیه ۴۴ تا ۴۶٫
(۲). کافی، ج۱، ص۳۷۳٫
(۳). الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۱۹-۲۱٫
(۴). همان، ص۱۶٫
(۵). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج۱، ص۱۸۴٫
(۶). فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی کَانَتْ فِیهَا وَفَاتُه.
(۷). قُبِضَ رَسُولُ الله نِصفَ النَهارِ یُومَ الإثنینِ. (تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۰۰)؛ و فَلَمَّا مَتَعَ النَّهَارُ … أَتَاهُ رَسُولُ أُمِّ أَیْمَنَ یُخْبِرُهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صل الله علیه و آله) یَمُوتُ، … فَتُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ حِینَ زَاغَتِ الشَّمْس. (المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب(علیه السلام)، ص۱۱۴ – ۱۱۵)؛ مَتَعَ النهار مُتُوعاً و ذلک قبل الزوال. (کتاب العین، ج۲، ص۸۳)؛ و «فَتُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ حِینَ زَاغَتِ الشَّمْسُ، وَ هُوَ یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ» (المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، ص۱۱۵)؛ زَاغَتِ الشمس: أی مالت و زالت عن أعلى درجات ارتفاعها. (مجمع البحرین، ج۵، ص۱۰)؛ و «تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَوْمَ تُوُفِّیَ» (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۸۶۲ ح۴۸)؛ «یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ» (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۷۹۴؛ قرب الإسناد (ط – الحدیثة)، ص۲۹۹)؛ «أَیُّ یَوْمٍ أَعْظَمُ شُؤْماً مِنْ یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ یَوْمَ فَقَدْنَا فِیهِ نَبِیَّنَا» (المحاسن، ج۲، ص۳۴۷، ح۱۶)؛ «یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ یَوْمُ نَحْسٍ قَبَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ نَبِیَّهُ» (الکافی (ط – الإسلامیة)، ج۴، ص۱۴۶، ح۵)؛ «أَیُّ یَوْمٍ أَعْظَمُ شُؤْماً مِنْ یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ یَوْمٍ فَقَدْنَا فِیهِ نَبِیَّنَا» (الکافی (ط – الإسلامیة)، ج۸، ص۳۱۴، ح۴۹۲)؛«فَأَیُّ یَوْمٍ أَعْظَمُ شُؤْماً مِنْ یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ فَقَدْنَا فِیهِ نَبِیَّنَا (صل الله علیه و آله)» (من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۶۷، ح۲۴۰۰)؛ مَا مِنْ یَوْمٍ أَعْظَمَ شُؤْماً مِنْ یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ، یَوْمَ مَاتَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه)؛ «قُبِضَ بِالْمَدِینَةِ مَسْمُوماً یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ» (تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان) ج۶، ص۲)؛ «قبض(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) یوم الاثنین». (إعلام الورى بأعلام الهدى (ط – الحدیثة)، ج۱، ص۵۳)
(۸). «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ». (سوره حاقه، آیه ۴۴ تا ۴۶)
(۹). سوره اسراء، آیه ۷۵٫
(۱۰). سوره انعام، آیه ۸۸٫
(۱۱). المعنى: «و لو تقول علینا» هذا الرسول الکریم الذی حملناه رسالتنا و أرسلناه إلیکم بقرآن نزلناه علیه و اختلق «بعض الأقاویل» و نسبه إلینا «لأخذنا منه بالیمین» کما یقبض على المجرم فیؤخذ بیده أو المراد قطعنا منه یده الیمنى أو المراد لانتقمنا منه بالقوة کما فی روایة القمی «ثم لقطعنا منه الوتین» و قتلناه لتقوله علینا «فما منکم من أحد عنه حاجزین» تحجبونه عنا و تنجونه من عقوبتنا و إهلاکنا و هذا تهدید للنبی (صلى الله علیه وآله وسلم) على تقدیر أن یفتری على الله کذبا و ینسب إلیه شیئا لم یقله و هو رسول من عنده أکرمه بنبوته و اختاره لرسالته. فالآیات فی معنى قوله: « وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلیلا *** إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیرا»: سوره إسراء، آیه ۷۵، و کذا قوله فی الأنبیاء بعد ذکر نعمه العظمى علیهم: «وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُون»: سوره الأنعام؛ آیه ۸۸٫ فلا یرد أن مقتضى الآیات أن کل من ادعى النبوة و افترى على الله الکذب أهلکه الله و عاقبه فی الدنیا أشد العقاب و هو منقوض ببعض مدعی النبوة من الکذابین و ذلک أن التهدید فی الآیة متوجهة إلى الرسول الصادق فی رسالته لو تقول على الله و نسب إلیه بعض ما لیس منه لا مطلق مدعی النبوة المفتری على الله فی دعواه النبوة و إخباره عن الله تعالى. المیزان، ذیل آیه.
(۱۲). «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یَدَّعِیهِ غَیْرُ صَاحِبِهِ إِلَّا بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ.»؛ (کسی غیر از صاحبش ادعای این امر[امامت] را نمیکند، مگر آنکه خداوند عمرش را می برّد!). (الکافی، ج ۱، ص، ۳۷۳؛ الإمامة و التبصرة من الحیرة، ص، ۱۳۶)
(۱۳). کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۷۳۷٫
(۱۴). همان.
(۱۵). من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۵٫
(۱۶). سوره بقره، آیه ۷٫
(۱۷). «قال الرضا(ععلیه السلام): احْتَجَجْتُمْ بِالشَّکِّ فَهَلْ بَعَثَ اللَّهُ قَبْلُ أَوْ بَعْدُ مِنْ وُلْدِ آدَمَ إِلَى یَوْمِنَا هَذَا نَبِیّاً اسْمُهُ مُحَمَّدٌ أَوْ تَجِدُونَهُ فِی شَیْءٍ مِنَ الْکُتُبِ الَّذِی أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ غَیْرَ مُحَمَّدٍ فَأَحْجَمُوا عَنْ جَوَابِه». ا(ثبات الهداة، ج ۱، ص۱۹۵-۱۹۴)
(۱۸). الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۳٫
(۱۹). در برخی موارد، پیامبر و امامان(علیه السلام) در برابر استدلالهای معاندان در بسیاری از موارد از پاسخهای نقضی استفاده می کردند که به نمونه هایی اشاره می شود: در مناظره پیامبر(صل الله علیه و آله) با مسیحیانِ نجران می خوانیم: وقتی نصارای نجران محضر رسول خدا(صل الله علیه و آله) رسیدند، گفتند: ای محمد! ما را به چه فرا می خوانی؟ فرمود: به اینکه شهادت دهید که هیچ معبودی جز الله نیست و اینکه من فرستاده خداوندم و اینکه عیسی بنده و مخلوقی از مخلوقات خداوند است که همانند سایر افراد می خورد و می آشامید و محدث می شد. گفتند: اگر بنده خدا بود، پس پدرش که بود؟ در این موقع فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله) گفت که به آنان بگو: «إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ». مَثَل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فوراً موجود شد. (بنابر این، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیّت یا فرزند خدا بودن نیست.) چنانکه روشن است خلاصه استدلال مسیحیان چنین است: الف. هر کس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست. ب. حضرت عیسی بدون پدر متولد شد. ج. نتیجه: پس خداوند پدر حضرت عیسی است. پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) با نقض کبرا، استدلال آنان را در هم فرو ریخت. خلاصه استدلال رسول اکرم(صل الله علیه و آله) چنین است: اگر هر کس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست؛ پس آدم هم بدون پدر متولد شد و باید فرزند خدا باشد؛ ولی تالی باطل است؛ پس مقدم نیز باطل است.
(۲۰). سوره بقره، آیه ۱۴۶٫
(۲۱). حضرت امیر المومنین(علیه السلام) در کوفه خطبه ای ایراد کردند و چنین فرمودند: «یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ اِلْزَمُوا اَلْأَرْضَ مِنْ بَعْدِی، وَ إِیَّاکُمْ وَ اَلشُّذَّاذَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ… وَ یَخْرُجُ دَجَّالٌ مِنْ دِجْلَةِ اَلْبَصْرَةِ، وَ لَیْسَ مِنِّی، وَ هُوَ مُقَدِّمَةِ اَلدَّجَّالِینَ کُلِّهِمْ»؛ (ایها الناس بعد از من آرام باشید و از یک عده قلیلى از آل محمّد صلى اللَّه علیه و آله بر حذر باشید… و دجّالى هم از بصره خروج میکند که از نسل من نیست و او مقدمه کلیه دجّالها است). (الملاحم والفتن سید ابن طاووس، باب ۳۶، ص ۲۴۸-۲۴۹، ح ۳۶۲)
(۲۲). غیبت نعمانی، باب ۱۳، ص ۳۲۵٫
(۲۳). الوصیة المقدسة الکتاب العاصم من الضلال، ص۲۴٫
(۲۴). کامل الزیارات، ص۱۷۸٫
(۲۵). استقراء تام در جایی است که افراد مورد نظر، یعنی نمونه های جزئیی که می خواهیم از آن ها نتیجه گیری کنیم، به تعدادی باشند که بتوانیم همه آن ها را بررسی کنیم؛ یعنی افراد و نمونه ها، محصور و معدود باشند و هر یک جدا جدا مورد بررسی قرارگرفته باشند و پس از بررسی همه آن ها، حکم کلی صادر شود.
(۲۶). الحرکة المولویة، المعلومات الوطنیة، ص۱۲٫