چکیده: در مواجهه با مدعیان وصایت امام زمان (عج) لازم است که نشانه ها و ادلّه اثبات «وصایت» درخواست و مورد برررسی قرار گیرند؛ یکی از مهمترین ادله اثبات وصایت، برخورداری از نشانه ها و ودایع رسول گرامی اسلام(ص) است که بایستی مدعی وصایت از ارائه آنها برای مردم ناتوان نباشد. بعضی این نشانه ها و ودایع عبارتند از: ۱- لوح یا وصیتنامه رسول خدا(ص) به املای رسول خدا و نوشته شده به دست امیرالمؤمنین(ع). ۲- وصیت ظاهره، صرفاً با تعیین مصداق توسط امام قبلی. ۳- قرابة مشهوره. در این مقاله نشانه ها و ودایع مذکور – در ادامه نشانه های قبلی در مقاله دیگر – بررسی و به این سوال پاسخ داده می شود که آیا رؤیا شأنیت نصب و معرفی وصی امام را دارد و تواتر رؤیا میتواند دلیلی بر حقانیت فردی به عنوان وصایت باشد؟
-
نشانه و و دیعه سوم: لوح یا وصیتنامه رسول خدا(ص) به املای رسول خدا و نوشته شده به دست امیرالمؤمنین(ع)
-
نشانه و ودیعه چهارم: وصیت ظاهره صرفاً با تعیین مصداق توسط امام قبلی
-
نصب احمد البصری در رؤیا!
-
نشانه و ودیعه پنجم: قرابة مشهوره
احمد الحسن و نشانه ها و ودایع رسول خدا(صل الله علیه و آله) (بخش دوّم)
یکی از مهمترین ادله اثبات وصایت، برخورداری از نشانه ها و ودایع رسول گرامی اسلام(صل الله علیه و آله) است که بایستی مدعی وصایت از ارائه آنها برای مردم ناتوان نباشد. بعضی از این نشانه ها و ودایع – که در ادامه ودایع و نشانه های رسول خدا(ص) بر اثبات وصایت، بخش اوّل می آیند – عبارتند از:
نشانه و و دیعه سوم:
لوح(وصیتنامه رسول خدا(صل الله علیه و آله))؛ این لوح که به املاء رسول خدا(صل الله علیه و آله) و دست خط امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نوشته شده است، همان وصیتنامهای است که در آن اسامی و تعداد جانشینان پس از خود را برای مردم اعلام فرموده است.
پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) با نزول آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»(۱)؛ (موظف به ابلاغ وصیت و اعلام اسامی اوصیاء و جانشیان گردید تا از این رهگذر اختلاف امت اسلامی را پس از خود دفع نماید. لذا هفتاد روز پیش از رحلت و در مسیر بازگشت از آخرین حج و در محل غدیرخم، رسالت خود را با تمام جزئیات آن ابلاغ فرمودند).
حضرت رسول اکرم(صل الله علیه و آله) که به دستور الهی قصد پرده برداری از شجره طیبه امامت را داشت، همه پیش افتادگان و پس ماندگان را فراخوانده و فرمودند:
«هان ای مردم! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی(علیه السلام) سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد. سپس فرمود: بدانید که همانا من فرستاده و علی(علیه السلام) امام و وصی پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اویند.
آگاه باشید! من والد آنانم ولی ایشان از نسل علی(علیه السلام) خواهند بود. آگاه باشید! همانا آخرین امام، مهدی قائم(علیه السلام) از ماست. هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد شد. آگاه باشید! که اوست حجّت پایدار و پس از او حجّتی نخواهد بود. درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست(۲)… سپس عمر بن خطاب در حالی که کمی برافروخته بود برخواست و گفت: ای رسول خدا، آیا همه اهل بیت تو وصی(۳) هستند؟ حضرت پاسخ داد: نه ولکن برادرم از اوصیاء است که وزیر و وارث و خلیفه من در امتم بوده و ولی تمامی مومنان بعد از من است. و همچنین یازده نفر از فرزندان وی. این علی اولشان و بهترینشان است سپس دو فرزندم حسن و حسین(علیهما السلام)، سپس وصی فرزندم که همنام برادرم علی(علیه السلام) و فرزند حسین(علیه السلام) است سپس وصی و فرزند علی(علیه السلام) که اسمش محمد است سپس جعفر(علیه السلام) فرزند محمد(علیه السلام) و سپس موسی(علیه السلام) فرزند جعفر(علیه السلام) و سپس علی(علیه السلام) فرزند موسی(علیه السلام) و سپس محمد(علیه السلام) فرزند علی(علیه السلام) و سپس علی(علیه السلام) فرزند محمد و حسن(علیهما السلام) فرزند علی و سپس محمد(علیه السلام) فرزند حسن(علیه السلام) که مهدی(علیه السلام) این امت بوده و همنام و هم طینت من است و امر میکند به امر من و نهی میکند به نهی من، زمین را از عدل و داد پر می کند کما اینکه از ظلم و جور پر شده است. می آیند یکی پس از دیگری».(۴)
با پرده برداری از مسأله جانشینی پیامبر(صل الله علیه و آله) و اعلام اسامی دوازده وصی پس از خود، آیهای از جانب خداوند متعال نازل شده و فرمود:
«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَرَضیتُ لَکُمُ الْاسْلامَ دیناً»(۵)؛ (امروز کافران از [زوالِ] آیینِ شما، مأیوس شدند؛ بنابراین، از آنها نترسید! و از [مخالفت] من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین [جاودانِ] شما پذیرفتم).
بر اساس گواهی تاریخ و روایات معصومین(علیهم السلام)، رسول گرامی اسلام(صل الله علیه و آله) پس از اعلام وصیت شفاهی خود(خطبه غدیر)، بارها مردم را به پذیرش وصایت اوصیاء اثنی عشر فراخواند و سعادت آنان را در پیروی از ایشان معرفی فرمود.(۶)
اما آنچه میتواند به عنوان سند مورد استناد برای مدعیان حقیقی وصایت بهرمند باشد، اصل وصیتنامه یا همان لوح مکتوبی است که قابل ارائه به همگان بوده و حتی در هنگامه ظهور وصی دوازدهم(علیه السلام) نیز مورد استناد قرار میگیرد.
موید سخن اینکه؛ اولاً چنانچه نقل محتوای وصیت رسول گرامی اسلام(صل الله علیه و آله) توسط راویان حدیث کفایت کرده و مسلمانان را برای همیشه از اختلاف دور میکرد، دیگر چه نیازی به مکتوب نمودن وصیت بود، و حال آنکه ظاهرا آن حضرت برای انجام این کتابت اصرار نیز داشته است. بلکه میتوانست همانند صدها سخن و کلام دیگر، به صورت شفاهی وصیت کرده یا به همان وصیت غدیر خم اکتفا نموده و راویان حدیث نیز آن را با دقت ثبت کنند. مگر اینکه بگوییم؛ مکتوب نمودن وصیت و تولید وصیتنامه موضوعیت داشته و از کارکردی برخوردار است که نقل شفاهی از آن کارکرد بی بهره میباشد. و آن کارکرد، چیزی جز برخورداری از قابلیت ارائه در هر زمان، به عنوان سندی برای اثبات حقانیت وصی رسول خدا(صل الله علیه و آله) نمیتواند باشد.
ثانیاً روایات معصومین(علیهم السلام)، وصیت پیامبر(صل الله علیه و آله) را شیئی به عنوان ملاک شناخت امام معرفی کردهاند که باید در دست امام باشد. به عنوان نمونه آمده است:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قُلْتُ إِنَّ النَّاسَ یَتَکَلَّمُونَ فِی أَبِی جَعْفَرٍ یَقُولُونَ مَا بَالُهَا أبطحت (تَخَطَّتْ) مِنْ وُلْدِ أَبِیهِ مَنْ لَهُ مِثْلُ قَرَابَتِهِ وَ مَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْهُ وَ قَصُرَتْ عَمَّنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْهُ وَ قَالَ یُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ بِثَلَاثِ خِصَالٍ لَا تَکُونُ فِی غَیْرِهِ هُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِالَّذِی قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِیُّهُ وَ عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ(صل الله علیه و آله) وَ وَصِیَّتُهُ وَ ذَلِکَ عِنْدِی لَا أُنَازَعُ فِیهِ»(۷)؛ (عبد الأعلى گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: مردم درباره امام باقر(علیه السلام) سخنها گفتند و اعتراض آنها این بود که چگونه امامت از میان همه اولاد پدرش به او رسید با این که در میان آنها برادرانى داشت که در خویشى با او برابر و در سن از او بزرگتر بودند [چون زید بن على] و برادران کوچکتر هم داشت که امامت به آنها هم نرسید. امام(علیه السلام) فرمود: امام به سه خصلت شناخته شود که در دیگرى نباشد: یکی اینکه نسبت به امام سابق از همه مردم نزدیکتر و منسوبتر باشد و وصى او هم باشد. دوم اینکه سلاح رسول خدا(صل الله علیه و آله) نزد او باشد و سوم اینکه وصیتنامه رسول خدا(صل الله علیه و آله) هم نزد او باشد. اینها نزد من است و کسى درباره آن با من نزاعى ندارد).
بنابراین، یکی از نشانه ها شناخت وصی، برخورداری از ودیعهای به نام لوح(۸)(وصیتنامه) پیامبر(صل الله علیه و آله) است که توسط امیرالمومنین(علیه السلام) نوشته شده و اسامی اوصیاء(علیهم السلام) در آن ثبت گردیده است. به عنوان نمونه در روایتی آمده است:
موسی بن عطیه نیشابوری میگوید: عدهای از بزرگان خراسان به خانه من آمدند و گفتند: دوست داریم شما به مدینه بروید و از جانشین و خلیفه رسول خدا(صل الله علیه و آله) پرس وجو کنید تا در امرمان از ایشان پیروی کنیم. پس به تحقیق امام باقر(علیه السلام) از دنیا رفته است و ما نمیدانیم که خداوند چه کسی را از آل رسول(صل الله علیه و آله) و فرزندان علی و فاطمه(علیهم السلام) را نصب فرموده است. پس به ما صد هزار درهم از طلا و نقره دادند و گفتند که برای ما خبر بیاورید و امام را بر ما بشناسانید. پس از او شمشیر ذوالفقار و چوب دستی رسول (صل الله علیه و آله) عبا و خاتم و آن لوحی که در آن اسامی ائمه(علیهم السلام) از فرزندان علی و فاطمه(سلام الله علیها) ثبت شده است را طلب کنید. همانا اینها نزد هر آنکه باشد او امام است و اموال را به او تحویل دهید. ما سکهها را برداشتیم و به سوی مدینه رفتیم و در مسجد رسول خدا(صل الله علیه و آله) ساکن شده و دو رکعت نماز خواندیم. از قائم در امور و خلیفه مسلمین پرسیدیم. گفتند: زید بن علی و برادر زادهاش جعفربن محمد(علیه السلام) پس ابتدا قصد خانه زید را کردیم و در مسجدش او را دیدیم و به او سلام کردیم و جواب داد. گفت از کجا آمدید؟ گفتیم از خراسان آمدیم تا امامان را بشناسیم و از او در امرمان پیروی کنیم. گفت بلند شوید. با ما همراه شد تا به خانهاش وارد شدیم. برای ما طعامی آورد و خوردیم. گفت چه میخواهید؟ گفتیم میخواهیم شمشیر ذوالفقار و چوب دستی رسول خدا(صل الله علیه و آله) عبا و خاتم و آن لوحی که در آن اسامی ائمه(علیهم السلام) ثبت شده است را ببینیم. همانا اینها نمیباشد مگر در نزد امام(علیه السلام). کنیزش را خواند تا جعبهای آوردو از داخل آن شمشیری با غلاف قرمز خارج کرد که در قبضه آن پارچه سبز رنگ بود. گفت این ذوالفقار است و چوب دستی و نیزهای با دسته نقرهای و انگشتر و عبائی خارج کرد اما لوحی که در آن اسامی ائمه(علیهم السلام) ثبت شده است را نداشت. ابولبابه با دیدن این صحنه بلند شد و گفت بلند شوید تا به سوی مولایمان برویم. ما را به او نیازی نیست. پس به نزد امام جعفر بن محمد(علیه السلام) رفتیم… فرمود: ای موسی بن عطیه نیشابوری، ای ابی لبابه و ای طهمان و ای مسافران سرزمین خراسان پیش بیایید… سپس با دستش به نگین انگشتر خود اشاره کرد و نگین جدا شد. فرمود: پاک و منزه است خدایی که ذخائرش را به ولی و نائبش ودیعه داد تا مخلوق او قدرتش را ببینند… سپس از وسط انگشتر برای ما عبا و چوب دستی و لوحی که در آن اسامی ائمه(علیهم السلام) ثبت شده است را خارج کرد… ».(۹)
برخی از روایات مربوط به ماجرای وصیت رسول گرامی اسلام(صل الله علیه و آله) متن این لوح(وصیتنامه) را منطبق با خطبه غدیر دانسته و علاوه بر آن، با تمامی روایات مربوط به عدد اوصیاء نیز همخوانی دارد. به عنوان نمونه؛
سُلیم بن قیس هلالی(۱۰) مىگوید: از سلمان شنیدم که مىگفت: بعد از آنکه آن مرد آن سخن را گفت و پیامبر(صل الله علیه و آله) غضبناک شده و کتف را رها کرد، امیر المؤمنین(ع) فرمود: «آیا از پیامبر(صل الله علیه و آله) نپرسیم چه مطلبى مىخواست در کتف بنویسد که اگر آن را مىنوشت احدى گمراه نمىشد و دو نفر هم اختلاف نمىکردند؟ من سکوت کردم تا کسانى که در خانه بودند برخاستند و فقط امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (علهم السلام) باقى ماندند. من و دو رفیقم ابوذر و مقداد هم خواستیم برخیزیم که على(علیه السلام) به ما فرمود: بنشینید. حضرت مىخواست از پیامبر(صل الله علیه و آله) سؤال کند و ما هم مىشنیدیم. سپس رسول خدا(صل الله علیه و آله) شروع به سخن کرده و فرمودند:
ای برادرم علی! آیا نشنیدی دشمن خدا چه گفت؟ همانا جبرائیل(علیه السلام) از قبل بر من نازل شد و خبر داد که این مرد سامری این امت است و آنکه همراهش آمده بود گاو اوست و اینکه خداوند جدایی و اختلاف را برای امت من مقدر کرده است. جبرائیل از جانب خداوند مرا امر کرد تا همان چیزهایی که اراده کردم را برایتان بنویسم (که البته نگذاشت) و این سه نفر را برای آن سخنان شاهد بگیرم. حضرت فرمود: برای من صحیفهای بیاورید، پس براى حضرت صحیفه را آوردند. پیامبر(صل الله علیه و آله) نام امامان هدایت کننده بعد از خود را یکى پس از دیگری املاء مىفرمود و على(علیه السلام) بدست خویش مىنوشت. همچنین فرمود: من شما را شاهد مىگیرم که برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفهام در امّتم على بن ابى طالب است و سپس حسن و بعد حسین و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسیناند».(۱۱)
همچنین در روایتی دیگر از کتاب غیبت نعمانی آمده است: حضرت علی(علیه السلام) ضمن احتجاج به مسأله امامت، به ماجرای شب وفات حضرت رسول اکرم(صل الله علیه و آله) اشاره کرده و محتوای وصیتنامه را منطبق با خطبه غدیر و روایت سلیم بن قیس اعلام میفرماید:
«ای طلحه! آیا شهادت نمیدهی که هنگامی که رسول خدا(صل الله علیه و آله) لوحی از ما خواست تا چیزی در آن بنویسد که امت اسلام پس از آن گمراه نگردیده و به اخلاف نیافتند؟ و در این هنگام آنکه همراه تو بود گفت: همانا رسول خدا(صل الله علیه و آله) هزیان میگوید، سپس رسول خدا غضبناک شد و آن لوح را وانهاد؟ طلحه عرض کرد: بله من شهادت میدهم. علی(علیه السلام) فرمود: پس از آنکه شما خارج شدید پیامبر(صل الله علیه و آله) مرا از آنچیزی که میخواست بنویسد با خبر ساخت و حاضرین را بر آن شاهد گرفت و همانا جبرائیل(علیه السلام) او را خبر داده بود به اینکه خداوند میداند که امت تو به زودی به اختلاف افتاده و فرقه فرقه میشوند. سپس دوباره صحیفهای خواست و بر من آنچه را که میخواست بنویسد را املاء کرده و سه مرد حاضر یعنی سلمان و اباذر و مقداد را بر آن شاهد گرفت و اسامی هر آنکه از ائمه هدایتگر است را نامید. همانانی که خداوند مؤمنین را به طاعت آنان تا روز قیامت امر کرده است. پس مرا اولین آنها نامید سپس این فرزندم حسن و سپس این فرزندم حسین و سپس نُه تن از فرزندان این فرزندم حسین را نامید…».(۱۲)
نشانه و ودیعه چهارم:
وصیت ظاهرة به مردم؛ پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) جهت معرفی مصداق جانشین بلافصل خود، بایستی وصی خود را شخصا و به صورت آشکار و بدون ابهام به مردم نشان دهد. لذا سایر اوصیاء نیز به تبعیت از آن حضرت(ص)، موظف به انجام این عمل درباره وصی بعد از خود هستند. چنانچه در روایات به لزوم این نوع وصیت اشاره شده و وصیت آشکار پیامبر(صل الله علیه و آله) را نمونهای برای سائر اوصیاء ذکر کردهاند:
«حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ الْعَبْسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا کَثِیرُ بْنُ عَیَّاشٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ(علیه السلام) بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ… وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّى یَکُونَ عَلَیْهِمْ حُجَّةً لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَصَبَ عَلِیّاً(علیه السلام) وَ عَرَّفَهُ النَّاسَ بِاسْمِهِ وَ عَیْنِهِ وَ کَذَلِکَ الْأَئِمَّةُ(علیه السلام) یَنْصِبُ الْأَوَّلُ الثَّانِیَ»(۱۳)؛ (از امام باقر(علیه السلام) پرسیدم: امام با چه شناخته میشود؟ فرمود: به چند خصلت… و اینکه نصب به صورت آشکار باشد تا اینکه این کار حجت آنان گردد. زیرا رسول خدا(صل الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را آشکارا نصب و به مردم معرفی نمود و مردم نیز با اسم و شخص او آشنا شدند. ائمه(علیهم السلام) نیز باید همچنین کرده و اولی دومی را نصب کند).
همچنین در روایتی دیگر آمده است:
«وَ رَوَى الْحَسَنُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ(علیه السلام)(۱۴)، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ؟ قَالَ: بِخِصَالٍ… وَ یَنْصِبُونَهُمْ لَهُمْ حَتَّى یُعَرِّفُوهُمْ»(۱۵)؛ (ابی بصیر میگوید از امام موسی کاظم(ع) سئوال کردم: امام با چه شناخته میشود؟ فرمود: به چند خصلت… و وظیفه ائمه(علیهم السلام) همچنین است که باید جانشین خود را نصب کنند تا مردم او را بشناسند).
علاوه بر آن، درباره شاخص بودن وصیت ظاهره در شناخت اوصیاء(علیه السلام)آمده است:
(عَن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قال:…«ثَلَاثَةٌ مِنَ الْحُجَّةِ لَمْ تَجْتَمِعْ فِی أَحَدٍ إِلَّا کَانَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ أَنْ یَکُونَ أَوْلَى النَّاسِ بِمَنْ کَانَ قَبْلَهُ وَ یَکُونَ عِنْدَهُ السِّلَاحُ وَ یَکُونَ صَاحِبَ الْوَصِیَّةِ الظَّاهِرَةِ»(۱۶)؛ (امام صادق(علیه السلام) فرمود: سه چیز از شاخصههای حجت در دیگری جمع نمیشود مگر آنکه او صاحب الامر باشد. اینکه برترین مردم نسبت به امام قبل از خود باشد، دارای سلاح رسول خدا(صل الله علیه و آله) باشد و همچنین صاحب وصیت ظاهره و آشکار باشد).
بنابراین، هرکدام از اوصیاء(علیهم السلام) به هنگام شهادت؛ موظف به وصیت به وصی پس از خود میباشد که با مراجعه به آیات و روایات میتوان لزوم این امر را دریافت نمود. چنانچه آمده است:
ﻋﻦ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ(علیه السلام)تفسیر ﻗﻮﻟﻪ تعالی: «ﺇﻥﱠ ﺍﻟﻠﻪَ َﻳﺄﻣُﺮُکم ﺃﻥ ﺗﺆﺩﱡﻭﺍ ﺍﻷَﻣَﺎﻧَﺎﺕ ﺇﻟﻰ أْﻫﻠِﻬَﺎ: یعنی ﻳُﻮﺻِﻲ ﺍﻹﻣﺎﻡ إلی ﺇﻣﺎﻡٍ عندَ ﻭﻓﺎﺗِﻪ»(۱۷)؛ (امام صادق(علیه السلام) در تفسیر سخن خداوند متعال فرمود: «ﺇﻥﱠ ﺍﻟﻠﻪَ َﻳﺄﻣُﺮُکم ﺃﻥ ﺗﺆﺩﱡﻭﺍ ﺍﻷَﻣَﺎﻧَﺎﺕﺇﻟﻰ أْﻫﻠِﻬَﺎ» یعنی اینکه امام به هنگام وفاتش به امام دیگر وصیت کند).
جهت روشن شدن بحث، به چند نمونه از روایاتی که اوصیاء پس از خود را با وصیت ظاهره و آشکار، برای مردم معرفی کردهاند اشاره میگردد:
روایت اول:
«عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ(علیه السلام)جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی قَدْ کَبِرَ سِنِّی فَخُذْ بِیَدِی مِنَ النَّارِ قَالَ فَأَشَارَ إِلَى ابْنِهِ أَبِی الْحَسَنِ(علیه السلام)فَقَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی»(۱۸)؛ (داود رقی میگوید: به امام کاظم(علیه السلام) عرض کردم؛ فدایت شوم، سن من رو به پیری رفته است، دستم را بگیر و از آتش نجاتم بده. امام(علیه السلام) به فرزندش علی(علیه السلام) اشاره کرده و فرمود: این بعد از من صاحب شما است).
روایت دوم:
«أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ قَالَ الْمَخْزُومِیُّ وَ کَانَتْ أُمُّهُ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام) قَالَ: بَعَثَ إِلَیْنَا أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى(علیه السلام) فَجَمَعَنَا ثُمَّ قَالَ لَنَا أَ تَدْرُونَ لِمَ دَعَوْتُکُمْ فَقُلْنَا لَا فَقَالَ اشْهَدُوا أَنَ ابْنِی هَذَا وَصِیِّی وَ الْقَیِّمُ بِأَمْرِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی»(۱۹)؛ (مخزومی میگوید: امام موسی کاظم(علیه السلام) به نزد ما آمده و همه ما را جمع کرد. سپس فرمود: آیا میدانید که چرا شما را جمع کردهام؟ عرض کردیم خیر. فرمود: شاهد باشید که این فرزندم؛ وصی و قیام کننده به امر من و خلیفه بعد از من است).
روایت سوم:
«أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: دَعَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) أَبَا الْحَسَنِ(علیه السلام) یَوْماً وَ نَحْنُ عِنْدَهُ فَقَالَ لَنَا عَلَیْکُمْ بِهَذَا فَهُوَ وَ اللَّهِ صَاحِبُکُمْ بَعْدِی»(۲۰)؛ (سلیمان بن خالد میگوید: روزی امام صادق(علیه السلام) فرزندش موسی کاظم(علیه السلام) را فراخواند در حالیکه ما در محضر ایشان بودیم. پس به ما فرمود: بر شما باد پیروی از این. پس به خدا قسم که او صاحب شما بعد از من است).
روایت چهارم:
«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَکْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِیِّ قَالَ: أَرَانِی أَبُو مُحَمَّدٍ ابْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی»(۲۱)؛ (عمرو اهوازی میگوید: امام حسن عسگری(علیه السلام) فرزندش(حجت بن الحسن(علیه السلام)) را به ما نشان داد و فرمود: این صاحب شما بعد از من است).
روایت پنجم:
«أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ الرَّازِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَاقَانَ الدِّهْقَانِ عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ داد (دَاوُدَ) بْنِ غَسَّانَ الْبَحْرَانِیِّ قَالَ قَرَأْتُ عَلَىأَبِی سَهْلٍ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ النَّوْبَخْتِیِ قَالَ: فَقَالَ لَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ(علیه السلام) أَبْشِرْ یَا بُنَیَ فَأَنْتَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ أَنْتَ الْمَهْدِیُّ وَ أَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى أَرْضِهِ وَ أَنْتَ وَلَدِی وَ وَصِیِّی… وَ أَنْتَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاءِ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِینَ»(۲۲)؛ (ابی سهل اسماعیل بن علی نوبختی میگوید: امام حسن عسگری(علیه السلام)را دیدم که خطاب به فرزند گرامیاش فرمود: بشارت باد بر تو ای فرزندم! تو صاحب الزمان و مهدی هستی. تو حجت خدا بر زمین و فرزند و وصی من هستی. و تو پایان بخش اوصیاء و ائمه طاهرین هستی).
نتیجه اینکه وصیت ظاهره صرفاً با تعیین مصداق توسط امام قبلی محقق میگردد و چنانچه احمد بصری بخواهد خودش را وصی رسول گرامی اسلام(صل الله علیه و آله) معرفی کند، بایستی نص صریح و تعیین کنندهای از جانب امام قبلی ارائه دهد تا حقانیت او را به عنوان وصی بپذیریم. البته این مساله بستگی به پذیرش پیش فرضی باطل با عنوان سیزده وصی یا بیشتر دارد.
نصب در رؤیا
احمد بصری به جهت فرار از آوردن وصیت ظاهره، متمسک به سخنی شده است که مورد بررسی اجمالی قرار میگیرد. وی در کتاب عقائد الاسلام گفته است: «یکی از اقسام نص، نص مباشر است که توسط وحی از جانب خداوند انجام میشود. طریق این وحی در اختیار تمامی مردم قرار گرفته است و آن همان رؤیا است که همه مردم میتوانند بشنوند. پس رؤیا جزو نصوص الهی است که با تواتر رؤیاها ثابت میشود».(۲۳)
در پاسخ گفته میشود:
اولاً: سنت معرفی خلفای الهی در آیات و روایات مشخص بوده و هیچکدام از انبیاء و حجج الهی در عالم رؤیا به مردم معرفی نشدهاند. لذا معرفی خلیفه الهی در عالم رؤیا بر خلاف سنت خداوند بوده و سنت الهی تحویل و تغییر پذیر نیست. چنانچه قرآن کریم میفرماید: «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً».(۲۴) هرگز براى سنّت خدا تبدیلى نخواهى یافت و هرگز براى سنّت الهى تغیرى نمىیابى.
اتباع احمد بصری در توجیه این سخن گفتهاند: نبوت حضرت یوسف(علیه السلام) به واسطه رؤیای ایشان به پدرش معرفی شد!
درپاسخ گفته میشود:
۱٫ حضرت یعقوب(علیه السلام)در پاسخ رؤیای حضرت یوسف(علیه السلام)هیچ سخنی مبنی بر پیامبری ایشان نفرمود و تنها به جهت دفع حسادت برادران یوسف(علیه السلام)(۲۵)، به مخفی نمودن این رؤیا سفارش کرد. چنانچه قرآن کریم فرمود: «قَالَ یَا بُنَیَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ»(۲۶)؛ (گفت: ای پسرم! خواب خود را برای برادرانت مگو که نقشهای خطرناک بر ضد تو به کار میبندند، بدون شک شیطان برای انسان دشمنی آشکار است).
۲٫ حضرت یوسف در بزرگسالی و در مصر به پیامبری رسید و نبوت خود را با استناد به علم و حکمتش به مردم معرفی کرد، لذا هیچ سندی مبنی بر اینکه ایشان خود را با استناد به رؤیا معرفی کرده باشد در دست نیست. چنانچه قرآن کریم نیز به این مساله اشاره فرموده است: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»(۲۷)؛ (و هنگامی که یوسف به سن کمال رسید، حکمت و دانش به او عطا کردیم و ما نیکوکاران را اینگونه پاداش میدهیم).
۳٫ برادران، پدر و مادر یوسف، نه برای پیامبری او، بلکه به جهت عظمت یوسف(علیه السلام)که در مقام عزیز مصر بود سجده کردند، لذا تاویل رویای یوسف هیچ ارتباطی به نبوت ایشان ندارد. چنانچه قرآن کریم میفرماید: «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سجَّداً وَ قَالَ یَأَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُءْیَی مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبی حَقًّا»(۲۸)؛ (و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند و گفت: ای پدر! این تعبیر رویای پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق بخشید).
۴٫ به فرض اینکه خداوند به واسطه این رویا، حضرت یعقوب(علیه السلام) را از پیامبری حضرت یوسف(علیه السلام) مطلع ساخته باشد، بازهم گرهی از استدلال احمد بصری باز نخواهد کرد، زیرا قانون معرفت حجت باید عمومیت داشته و تمامی انسانها بتوانند به واسطه آن حجت خدا را بشناسند، نه اینکه تنها یک فرد را، آنهم در مقام نبوت مطلع ساخته و برای سایر مردم کارآیی نداشته باشد.
ثانیاً: با توجه به اینکه ورود شیطان در عالم رؤیا برای همگان، حتی برای خود احمد بصری(۲۹) نیز پذیرفته شده است، لذا نمیتوان به تواتر رؤیاها درباره مسأله خاصی اعتماد کرد، چرا که ممکن است همه یا بیش از نصف رؤیاهای اشخاص با دخالت شیطان شبیه سازی شده باشد.(۳۰)
ثالثاً: در تاریخ مشاهده شده است که همین تواتر رؤیا درباره اشخاصی محقق شده که در زمره پیروان وهابیت بوده است. به عنوان نمونه؛ ناصرالحزیمی(۳۱) میگوید: «من از محمد بن عبدالله القحطانی پرسیدم: آیا تو یقین داری که همان مهدی هستی؟ در پاسخ گفت: اوایل یقین نداشتم تا اینکه برخی از دوستان در مسجد «رویل» این مسأله را درباره من مطرح کردند و گهگاه آن را به زبان میآوردند. من اوایل آن را شوخی حساب میکردم تا اینکه شمار خوابهایی که در آن من را مهدی میدیدند زیاد شد و کم کم دانستم که مهدی هستم».(۳۲) حتی جهیمان در یکی از سخنرانیهای خود در دفاع از مهدویت محمد بن عبدالله القحطانی گفت: «به شما بشارت میدهم که بارها خوابهایی درباره خروج مهدی دیده شده است، حتی کسانی که این خوابها را دیدهاند، پیشتر این مهدی (القحطانی) را نمیشناختند و به محض دیدن وی، او را تأیید کردند و گفتند که همین شخص را در خواب دیدهاند».(۳۳)
رابعا:ً اقتضای معرفی حجت الهی، معرفی آشکار است چرا که خداوند متعال فرمود: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»(۳۴)؛ (بگو براى خدا دلیل رسا [و قاطع] است [بطورى که بهانهاى براى هیچکس باقى نمىگذارد] اگر او بخواهد همه شما را [از طریق اجبار] هدایت مىکند). لذا هیچگاه خداوند در معرفی حجت خود به اسباب باطنی و مشتبه متمسک نمیشود و حجت خود را آشکارا نصب مینماید.
بنابراین، رؤیا شأنیت نصب و معرفی خلیفه الهی را نداشته و تواتر رؤیا نیز نمیتواند دلیلی بر حقانیت فردی به عنوان امام و جانشین پیامبر(صل الله علیه و آله) بوده باشد.
نشانه و ودیعه پنجم:
قرابة مشهوره؛ وصی و امام باید با رسول گرامی اسلام(ص) دارای خویشاوندی و قرابة مشهوری باشد که هیچ فردی نسبت به آن شک یا شبههای نداشته باشد. چنانچه در روایات آمده است:
«الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ النَّیْسَابُورِیُ قال سمعت عن الرضا علی بن موسی(علیه السلام)… فَإِنْ قَالَ فَلِمَ لَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ الْإِمَامُ مِنْ غَیْرِ جِنْسِ الرَّسُولِ(صل الله علیه و آله) قِیلَ لِعِلَلٍ مِنْهَا أَنَّهُ لَمَّا کَانَ الْإِمَامُ مُفْتَرَضَ الطَّاعَةِ لَمْ یَکُنْ بُدٌّ مِنْ دَلَالَةٍ تَدُلُّ عَلَیْهِ وَ یَتَمَیَّزُ بِهَا مِنْ غَیْرِهِ وَ هِیَ الْقَرَابَةُ الْمَشْهُورَةُ وَ الْوَصِیَّةُ الظَّاهِرَةُ لِیُعْرَفَ مِنْ غَیْرِهِ»(۳۵)؛ (فضل بن شاذان میگوید از امام رضا(علیه السلام) شنیدم: اگر گفته شود که چرا نباید امام از غیر جنس[نسل] پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) باشد چه باید گفت؟ گفته میشود به خاطر چند دلیل: یکی از آنها این است که اگر امام مفترض الطاعة باشد، چارهای ندارد که برای خود دلیلی داشته باشد تا او را از دیگران متمایز کرده و بر امامتش دلالت کند. آن دلایل میتواند خویشاوندی مشهور و وصیت ظاهره باشد تا از دیگری باز شناخته شود).
همچنین در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که این قرابة به قدری مشهوره و آشکار است که امر را بر دیگران مشتبه نخواهد ساخت:
«… وَ الْقَائِمُ یَا جَابِرُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ یُصْلِحُ اللَّهُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَةٍ فَمَا أَشْکَلَ عَلَى النَّاسِ مِنْ ذَلِکَ یَا جَابِرُ فَلَا یُشْکِلَنَّ عَلَیْهِمْ وِلَادَتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(صل الله علیه و آله)…»(۳۶)؛ (ای جابر! قائم(علیه السلام) مردی از فرزندان امام حسین(علیه السلام) است که خداوند امر قیام او را در یک شب سامان خواهد داد و مردم درباره آن به شبهه نخواهند افتاد. ای جابر! پس برای مردم اشکال نخواهد شد که او از نسل پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) است.
بر این اساس با توجه به اینکه احمد بصری برای قرابة و سیادت ادعایی خود با رسول اکرم(صل الله علیه و آله) شهرتی نداشته و حتی خانواده و اجداد او نیز هیچگاه خود را از سادات ندانستهاند، لذا این فرد نمیتواند به عنوان وصی پیامبر(صل الله علیه و آله) بوده و ادعای وصایت نماید.
مقالات مرتبط:
ودایع و نشانه های رسول خدا(ص) بر اثبات وصایت، بخش اوّل
ودایع و نشانه های الهی برای اثبات وصایت
احمد الحسن و قانون معرفت حجتهای الهی
منبع:
کتاب درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن بصری، علی محمّدی هوشیار، انتشارات تولی، قم، ۱۳۹۶ش، ص ۷۱ – ۹۰٫
پی نوشت:
پی نوشت: