پرسش : اوضاع سیاسی اجتماعی عصر امام عسکری(علیه السلام) چگونه بوده است؟
پاسخ اجمالی: اگرچه خلفاى عباسى از هر گونه اِعمال فشار به امامان دریغ نمى كردند، ولى مشکلات امام عسكرى(ع)، به دو علّت، از امام جواد و امام هادی(ع) بیشتر بود: ۱- در زمان ایشان شیعه به صورت یك قدرت عظیم درآمده بود که حكومت هیچ یك از عباسیان را مشروع نمى دانست و معتقد بود امامت در فرزندان على(ع) و در آن زمان شخصیت ممتاز این خاندان امام عسكرى(ع) است. ۲- خاندان عباسى، طبق اخبار متواتره، مى دانستند مهدى موعود از نسل حضرت عسكرى(ع) خواهد بود، لذا پیوسته مراقب او بودند تا بتوانند فرزند او نابود كنند.
پاسخ تفصیلی: خلفاى عباسى از هر گونه اِعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمى کردند و این فشارها در عصرامام جواد و امام هادى و امام عسکرى در سامرّاء به اوج خود رسید.
شدّت این فشارها به قدرى بود که سه پیشواى بزرگ شیعه که در مرکز حکومت آنها ( سامرّاء) مى زیستند، با عمر کوتاهى جام شهادت نوشیدند: امام جواد در سن ۲۵ سالگى، امام هادى در سن ۴۱ سالگى و امام عسکرى در سن ۲۸ سالگى که جمعاً ۹۲ سال مى شود؛ و این حاکى از شدّت فشارها و صدمات رسیده بر آنها مى باشد. ولى در این میان، فشارها و محدودیت هاى زمان امام حسن عسکرى(علیه السلام)، به دو علّت، از دو پیشواى دیگر بیشتر بود:
۱ – در زمان امام عسکرى(علیه السلام) شیعه به صورت یک قدرت عظیم در عراق درآمده بود و همه مردم مى دانستند که این گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونى نمى داند، بلکه معتقد است امامت الهى در فرزندان على (علیه السلام) باقى است، و در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسکرى(علیه السلام) بود. گواه قدرت شیعیان، اعتراف «عبید الله»، وزیر «معتمد» عباسى، به این موضوع است.
توضیح اینکه پس از شهادت حضرت عسکرى، برادرش جعفر «کذّاب» نزد عبید الله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن سالیانه بیست هزار دینار به تو مى دهم. وزیر به او پرخاش کرد و گفت: احمق! خلیفه آن قدر به روى کسانى که پدر و برادر تو را امام مى دانند، شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام کوشش هایى که کرد توفیقى به دست نیاورد، اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشى نیازى به خلیفه و غیر خلیفه ندارى و اگر در نظر آنان چنین مقامى نداشته باشى، کوشش ما، در این راه کوچکترین فایده اى نخواهد داشت.(۱)
۲ – خاندان عباسى و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، مى دانستند مهدى موعود که تار و مار کننده کلیه حکومت هاى خودکامه است، از نسل حضرت عسکرى(علیه السلام) خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلکه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود کنند (همچون تلاش بیهوده فرعونیان برى نابودى موسى !)
به همین دلیل، فشار و اختناق در مورد پیشواى یازدهم فوق العاده شدید بود و از هر طرف او را تحت کنترل و نظارت داشتند. حکومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعى امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود. (۲)،(۳)
دربار عباسى به قدرى وحشت داشت که به این مقدار کفایت نکرد، بلکه «معتز» امام را بازداشت و زندانى کرد (۴)و حتى به «سعید حاجب» دستور داد امام را به سمت کوفه حرکت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، ترکان، خودِ او را به هلاکت رساندند.(۵)
پس از او «مهتدى» نیز امام را بازداشت و زندانى کرد و تصمیم به قتل حضرت داشت که خداوند مهلت نداد و ترکان بر ضدّ او شوریدند و وى را به قتل رساندند. (۶)
علاوه بر آنچه گفتیم، اسناد و شواهد دیگرى در دست است که از یک سو عمق شیطنت و وسعت نقشه هاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و یارانش را نشان مى دهد، و از سوى دیگر هشیارى و تدابیر امنیتى امام را به خوبى جلوه گر مى سازد که از آن جمله چند مورد یاد شده در زیر را مى توان نام برد:
۱ – «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى» (۷)مى گوید: ما چند نفر در زندان بودیم که «امام عسکرى» و برادرش «جعفر» را وارد زندان کردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردى «جمحى» (خ ل: عجمى) بود و ادعا مى کرد که از علویان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى که از شما نیست نمى بود، مى گفتم کى آزاد مى شوید. آنگاه به مرد «جمحى » اشاره کرد که بیرون رود، و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست، از او بر حذر باشید، او گزارشى از آنچه گفته اید براى خلیفه تهیه کرده که هم اکنون در میان لباس هاى اوست. یکى از حاضران او را تفتیش کرد و گزارش را که در لاى لباس پنهان کرده بود، کشف کرد، مطالب مهم و خطرناکى درباره ما نوشته بود. (۸)
این حادثه نشان مى دهد که حتى در زندان هم براى کنترل امام و شیعیان، مامور مخفى گماشته بودند.
۲ – یکى از یاران امام به نام «احمد بن اسحاق» مى گوید: به حضور امام رسیدم و از او درخواست کردم که چیزى بنویسد و من خط او را ببینم تا اگر نامه ى از او رسید، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند به نام امام نامه جعل کند) امام فرمود: خط من، گاهى با قلم باریک و گاهى با قلم پهن است، اگر چنین تفاوتى مشاهده کردى نگران نباش….(۹)
۳ – یکى از یاران امام مى گوید: ما گروهى بودیم که وارد سامرّاء شدیم و مترصد روزى بودیم که امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در کوچه و خیابان ببینیم. در این هنگام نامه اى به این مضمون از طرف امام به ما رسید: هیچ کدام بر من سلام نکنید، هیچ کس از شما به سوى من اشاره نکند، زیرا برى شما خطر جانى دارد!. (۱۰)
۴ – «عبدالعزیز بلخى» مى گوید: روزى در خیابان منتهى به بازار گوسفند فروش ها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکرى را دیدم که به سوى دروازه شهر حرکت مى کرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید. ولى با خود گفتم در این صورت مرا مى کشند! امام وقتى به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که سکوت! من به سرعت پیش رفتم و بوسه بر پاهى او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنى، هلاک مى شوى ! شب آن روز به حضور امام رسیدم. فرمود: باید راز دارى کنید و گر نه کشته مى شوید، خود را به خطر نیندازید. (۱۱)
۵ – در زمان امام عسکرى (علیه السلام) شخصى از علویان به عزم کسب و کار از سامرّا بیرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمت هاى کوهستانى غرب ایران تا همدان و قزوین) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد کرد و پرسید:
– از کجا آمده اى؟
– از سامرّا.
– آیا فلان محله و فلان کوچه را مى شناسى ؟
– آرى .
– از حسن بن على خبرى دارى ؟
– نه.
– براى چه به جبل آمده اى ؟
– براى کسب و کار.
– من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با هم به سامرّا برویم و مرا به خانه حسن بن على(عسکرى ) برسان. علوى پذیرفت و او را به خانه امام برد… (۱۲)
این ماجرا به خوبى نشان مى دهد که به واسطه کنترل بسیار شدید حکومت، دسترسى به امام تا چه حدّ دشوار بوده است.
از طرف دیگر، مبلغى که مرد حلوانى – در برابر راهنمایى او به خانه حضرت – به شخص علوى پرداخت، نشانه اهمیّت دیدار با امام در آن روزگار است، زیرا پنجاه دینار در آن زمان مبلغ قابل توجّهى بوده است، چه، ارزش یک دینار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل یک شتر دانسته اند، (۱۳) بنابراین پنجاه دینار از نظر قدرت خرید در آن زمان، مثل این بوده است که کسى در زمان ما، قیمت پنجاه شتر را بپردازد. (۱۴)